عکس: نقشبرجسته کردیر موبد
محمدرضا نسب عبداللهی: کردیر قدرتمندترین شخصیت مذهبی دوره ساسانی است که در زمان بهرام دوم به اوج قدرت رسید و دین و سیاست را در هم آمیخت؛ اقدامی که برخی تحلیلگرانِ تاریخی آن را زمینهسازِ تضعیف و سقوط ساسانیان توصیف میکنند.
سیدمهدی فاطمی، کارشناس ارشد فرهنگ و زبانهای باستانی در نشستی که توسط انجمن فرزندان پارسه در مرکز شیرازشناسی برگزار شد، درباره نقش کرتیر در خاندان ساسانی سخن گفت که بخشی از آن را در ادامه میتوانید بخوانید:
موضوع امروز در مورد کَرتیر به تلفظ درستش میگوییم کِردیر موبد. اول من در مورد نام کردیر یا همان کرتیر صحبت میکنم از چه ریشهای است؟ چه مفهومی دارد. بعد به این شخصیت مهم تاریخی و سیاسی دوره ساسانیان میپردازیم و البته مجبوریم گاهی یک اشاراتی هم به یک شخصیت دیگری داشته باشیم به نام مانی که موازی این فرد رشد میکند. این دو نفر دو رقیب سرسخت بودند و با هم رشد میکنند و در نهایت هر دو هم به پایان کارشان میرسند.
ریشهشناسی کرتیر و کردیر
اول میپردازیم به نام کردیر که در املای تاریخی در کتیبهها به صورت کرتیر نوشته شده. کرتیر املای حرفنویسیاش است. املای تاریخی یعنی چی؟ یعنی واژه در یک زمانی برای اولین بار نوشته شده و بعد تلفظش تغییر کرده اما چون خط همزمان با زبان تغییر نمیکند، بعضی از املاها به صورت قدیمی باقی میماند اما تلفظ عوض میشود. مثلاً واژه خواب، خواهر، خویش در فارسی که واو آن را ما امروزه دیگر تلفظ نمیکنیم اما در گذشته تلفظ میشده است یعنی یک واجی داشتیم که تا زمان حافظ هم در زبان فارسی بوده، بعد از میان رفته است که به این واج در زبان باستانی ما خوَک میگویند. فارسی باستان دستکم تا ۴۰۰ سال پیش در زبان فارسی بوده است و هنوز هم در افغانستان و تاجیکستان هست. املای تاریخی واژه کردیر به صورت کَرتیر هست. در متون مانوی که به خط سریانی نوشته شدهاند.
مانی خطی را بر اساس خط سریانی برای نوشتن زبانهای ایرانی ابداع میکند، این املای تاریخی وجود ندارد یعنی واژهها به همان شکلی که در سده سوم و چهارم میلادی تلفظ میشده است، به همان شکل نوشته شده است. خوشبختانه متون مانوی برای پی بردن به تلفظ واقعی واژهها در سده سوم و چهارم میلادی بسیار کمک میکند. این واژه در متون مانوی به صورت کردیر نوشته شده است. مفهومش چیست؟ دو تا در مورد معنی این واژه نظریه هست. یک عده از زبانشناسان تاریخی و ایرانشناسان معتقد هستند این واژه با واژه کردگان یا کردَگار که همان کردگار به معنی آفریدگار، توانا، قدرتمند، نیرومند بوده و میگویند با آن هم ریشه است یعنی از ریشه کَر به معنی کردن، ساختن و آفریدن.
دسته دیگر میگویند این واژه یک معنی دیگر دارد که احتمالاً دسته دوم نظرشان درستتر است. دسته دوم معتقد هستند این واژه از ریشه کَرَت است. در زبانهای باستانیمان ریشه واژگان سه حالت داشته است، حالت ضعیف، قوی و میانه. مثلاً ریشه کرت به معنی بریدن، سه حالت داشته است. کارت حالت قوی آن است که واژه کارد را از آن داریم. کرت حالت میانه است، واژه کرت را از آن داریم که کرتبندی در باغچه و … یعنی تکهتکه کردن و صورت ضعیف آن کِرت بوده است یعنی بدون واکه که احتمالاً واژه کردیر از همین صورت ضعیف ساخته شده است. به چه معنی؟
صورت باستانی آن احتمالاً کرتی بَرَه بوده یعنی در فارسی باستان. کرتی بَرَه یعنی چی؟ یعنی حامل قیچی. کارد به معنی قیچی هم بوده است. هنوز هم در استان فارس و خیلی از گویشهای محلی یک ایرانی در سراسر ایران واژه دو کارد به معنی قیچی به کار میرود که در ادب فارسی هم این واژه را داریم یعنی در فرهنگها هم ثبت شده است. دو کارت یعنی قیچی هنوز جهرمیها میگویند، خفریها میگویند و خیلی جاهای دیگر و در استان خراسان و در کرمان هم میگویند. این کارت یعنی قیچی اینجا و احتمالاً این واژه کرتی بَرَه بوده است بعد این واژه تبدیل شده به کردیر اما چرا این تناسب دارد با این نام؟ بهخاطر اینکه ما یک قیچی هم روی کلاه کردیر میبینیم که نشان منصب قاضیها در زمان ساسانیها بوده است و اصطلاح عامیانه که هنوز هم میگویند، بُرید و دوخت و به معنی تصمیمگیری این از همان دوره احتمالاً وجود داشته است.
پاسخ به ابهامات درباره نام کردیر
حداقل در ایران خودمان میدانیم خیلی از صفات جانشین اسم میشوند و به صورت اسم خاص هم به کار میرود. مثلاً زیبا، پروانه، پرستو. این اسم جانوران یا گل و گیاه است که روی آدمها هم میگذارند. صفات هم به همین شکل بوده است، تهمتن صفت است ولی بعداً به صورت اسم خاص هم به کار رفته است. مطمئنیم که کردیر نام خاص بوده چون اشخاص دیگری هم این نام را داشتند. مثلاً یک کردیر دیگر هم داریم در کتبه شاپور اول نامش هست. کردیر اردوانگان، یعنی کردیر از خاندان اردوان که وزیر دربار بود و نامش هم در کتیبه شاپور هست و هم در متون مانوی.
ابهاماتی هم در مورد این شخصیت وجود دارد که به آن میپردازیم. فرض میکنیم نام خاصش کردیر بوده است. چند تا ابهام در مورد این شخصیت وجود دارد که من قبل از اینکه اقدامات سیاسیاش و کتیبههایش را صحبت کنم اول به آن میپردازم. این فرد نام پدرش مشخص نیست در هیچ کتیبهای هم نیامده است یعنی نه خودش، در کتیبههایش نام پدرش را گفته نه شاپور اول و جالب است که در کتیبه شاپور اول فقط دو نفر نام پدرشان مشخص نیست. یکی کردیر است، که آن موقع لقبش هیربد بود، در زمان شاپور اول و یکی هم خواجه حرمسرا یعنی رئیس خواجگان حرمسرا که نامش در کتیبه شاپور آمده او هم نام پدرش معلوم نیست. اهمیتی هم نداشته است، اصولاً بزرگان کشور همه از خاندانهایی سرشناس و معروف بودند برای همین حتماً نام پدر یا خاندانشان با دو پسوند مشخص میشده است.
ما دو تا پسوند داشتیم که هنوز هم تقریباً داریم. یک پسوند هست که نسبت پدر فرزندی را نشان میدهد، یک پسوندگان بوده که نسبت خانوادگی را نشان داده است مثلاً کردیر اردوانگان یعنی کردیر از خاندان اردوان و این گان بعداً رفته در زبان ارمنی، ایان شده است که در تمام فامیلهای ارمنی هست. آراتونیان، … همه اینها را دارند. این ان از پسوندگان بوجود آمده است. احتمال زیاد کردیر موبد، از طبقات فرودست جامعه بوده است. در آن زمان هنوز نظام طبقاتی ساسانی که بعداً خیلی سفت و سخت و منسجم میشود بوجود نیامده بود یعنی در سده سوم میلادی این هنوز این نظام را نداریم و اتفاقاً موارد دیگری هست که نشان میدهد افرادی از طبقات پایین جامعه به مقامات خیلی بالا هم رسیدند و احتمالاً کردیدر هم خودش همچین شخصیتی بوده و به نفعش هم بوده که حتماً اسم پدرش را هم نگوید چون پدرش کارهای نبوده است. ممکن است خیلی از طبقات فرودست جامعه بوده است. در هر صورت کردیر یک شخصیتی است که عمر طولانی داشته، شاید حدود ۱۰۰ سال عمر کرده است. احتمالاً در اواخر دوران اشکانیان به دنیا آمده بوده است.
در زمان شاپور اول زمانی که کتیبهاش نقش شده این فرد هیربد بوده است. هیربد یعنی چی؟ یعنی فقیه در دین زرتشتی، یعنی موبدانی که علوم دینی را در مدارس دینی آموزش میدادند و به آن هیربدستان میگفتند. یک چیزی مثل حوزه علمیه. کردیر اگر فقیه بوده، حداقل باید ۳۵ – ۴۰ سال سناش باشد. این را فرض میکنیم در زمان شاپور که نامش در کتیبهاش آمده حدود ۳۵ – ۳۶ سال سناش باشد و آخرین باری که نامش میآید در کتیبه نریسه یا همان نرسه، پسر شاپور اول است که تقریباً برمیگردد به سال ۳۰۹ میلادی یعنی خیلی طولانی است. بخواهیم حساب کنیم شاید ۱۱۰ سالش بوده است.
شخصیت سیاسی و مذهبی کردیر
حالا میپردازیم به این شخصیت سیاسی و مذهبی و اینکه چگونه رشد پیدا میکند و چه اقداماتی انجام میدهد و در نهایت افولش کی است و این کتیبهها و این نقوش کی در کنار شاهان ساسانی نقش شده. کردیر موبد همانطور که در کتیبه خودش هم بر روی کعبه زرتشت گفته در آغاز در زمان شاپور اول لقبش هیربد بود و بعد شاپور اول، ریاست بنخانک را به او میسپارد. بنخانک چیست؟ به احتمال زیاد همان کعبه زرتشت است. در اینجا اصلاً بنخانک یعنی چی؟ بن اینجا چه معنی میدهد؟ بنخانک برخلاف آن چیزی که میگویند معنی بایگانی و کتابخانه میدهد این معانی را ندارد. بنخانک مکانی بوده است که نسخه اصلی اوستا در آن نگهداری میشده است.
بن یعنی اصل و این واژه را به معنی “اصلی” به عنوان صفت نیز در متون فارسی میانه داریم. بنخانک یعنی مکانی که نسخه اصلی اوستا در آن نگهداری میشده است وگرنه این ساختمان آنچنان مناسب برای کتابخانه و بایگانی هم نیست. میدانیم که در زمان ساسانیان چهار نسخه اصلی از اوستا وجود داشته است که یکیاش در همین بنا (بنخانک) بوده است و اتفاقاً این نسخه تا قرن چهارم هجری هم وجود داشته است و بعدها که مردم مسلمان میشوند این نسخه از بین رفته و نمیدانیم چه بلایی بر سر آن آمده است. این چهار نسخه یکیاش در اینجا بوده، یکیاش در آتشکده سمرقند بوده، یکی در آتشکده آذرگشسب در آذربایجان بوده و یکی هم احتمالاً در تیسفون یا در پایتخت بوده که بعداً به تیسفون منتقل میشود. اینها نسخههای اصلی بوده نه اینکه فقط چهار نسخه از اوستا وجود داشت بلکه از روی آنها بعداً کپیبرداری و نسخهبرداریهای زیادتری هم انجام شده بود. ضمن اینکه اوستا را هم به صورت سنتی از بَر میکردند موبدان و تمام کسانی هم که آموزشهای دینی میدیدند حتی افراد عادی در مدارس معمولی هم اوستا را از بَر میکردند. سنت از بَر کردن خوشبختانه بوده و همین باعث دوام این کتابها میشود. در زمان شاپور اول مقام ایشان این بوده است، بعداً پسرش هرمز اول که به پادشاهی میرسد مقام بالاتری به او میدهد و به او خلعت میدهد یعنی کلاه و کمر به او میدهد که نماد پذیرفته شدن در دربار بوده است و القاب دیگری هم بعداً پیدا میکند.
در زمان بهرام اول قدرتش بیشتر میشود و مقام بزرگان را پیدا میکند و در نهایت اوج قدرت کردیر موبد در زمان بهرام دوم است که همه کاره مملکت میشود یعنی ایشان هم میشود قاضیالقضات، هم شهر دادور یعنی قاضیالقضات، داور همه شهر و موبد یا موبد موبدان و البته پادشاهان قبلی لقب هرمز موبد یعنی موبد هرمز را به او میدهند. میدانید که موبدان مقامشان بالاتر از هیربدان بوده است و موبدان اجرا کننده آیینهای دینی در آتشکدهها بودند. هیربدان فقیه بودند، در مدارس دینی تدریس میکردند اما موبدان مناسک و آیینهای دینی را اجرا میکردند.
دین زرتشتی یک دین پر از آیین و مناسک بوده است یعنی از این بابت بسیار شباهت دارد به دین یهود یعنی این دو تا دینی که حالا خیلی هم ارتباطات شکلگیریشان به هم مربوط میشود. پر از مناسک هستند، پر از آیینهای دینی هستند. جشنهای مختلف و قربانیها و …
کردیر در کتیبههایش هم میگوید که آیینهای دینی را گسترش میدهد، انجمنهای مغان یا مغستان را تأسیس میکند که باعث تثبیت دین زرتشتی میشود. موبدان و هیربدان را بسیار ثروتمند و مرفه میکند و بارها هم به این افتخار کرده است و با ایجاد وقفنامههای گستردهای که به آتشکدهها اختصاص میداده است در حقیقت ثروت هنگفتی در این آتشکدهها جمع میشده و این ثروتها هم همگی معاف از مالیات بودند یعنی نذورات و هر چیزی که مردم وقف میکدند برای آتشگاهها، حساب و کتابش را به دولت پس نمیدادند و متعلق به آتشگاهها بود؛ ضمن اینکه میگوید در همه نقاط کشور من آتشکدهها را گسترش دادم، قدرت موبدان را افزایش دادم، ثروتمندشان کردم، حتی در انیران.
ایران و انیران
ما میدانیم که شاهان ساسانی دو لقب داشتند، شاهان ایران و انیران. انیران کجاست؟ یعنی چی؟ اول واژه ایر یا به تلفظ باستانیاش اِر دو تا معنی دارند یعنی هم به معنی ایرانی و آریایی است و هم مفهوم مذهبی دارد یعنی زرتشتی و انیر یعنی غیر آریایی و غیر زرتشتی، هر دو مفهوم را در کنار هم دارد. انیران کجاست؟ بخشهایی از قلمرو ساسانی است که مردم آن زرتشتی نبودند و خیلیهایشان هم آریایی نبودند مثل گرجیها، ارمنیها، رومیها.
میدانیم که شاپور رفت تا اسپانیا را گرفت. بخش بزرگی از قلمرو رومیها را از چنگشان در آورد. سوریه را گرفت، اینها که اصلاً آریایی نبودند ولی جزء قلمرو ایران بودند. ادیان دیگری داشتند اکثراً یا مسیحی بودند، یهودی بودند و … آن طرف بودایی بودند مثلاً ما در شرق ایران بودایی زیاد داشتیم. هندو داشتیم، شمن داشتیم، تمام پاکستان بخشی از خاک ایران بوده است. اصلاً پاکستانی وجود نداشته است. هند غربی کاملاً زیر سلطه ساسانیان بوده است و مناطقی که آنجاها بودایی بودند و این را از متون مانوی کاملاً مطمئن هستیم که اصلاً افغانستان امروز اکثریت آن بودایی بوده است نه زرتشت. البته ادیان دیگر مثل یهودی و مسیحی و زرتشتی هم در آنجا بوده اما دین غالب و رایج در آن منطقه دین بودا بوده است و ما یک تکثر و تنوع دینی در قلمرو ساسانیان داشتیم.
کردیر میگوید من در مناطق انیران هم آتشکده تأسیس کردم، مغان را بردم آنجا، ثروتمندشان کردم، دین زرتشتی را گسترش دادم، آیینهایی مثل خوِیدوده یعنی ازدواج با نزدیکان، آیین پساگ یا همان جشنهای فصلی و قربانی، مراسم یشت که به معنی قربانی هست برای ایزدان و اهورا مزدا و همه اینها را گسترش میداد همانطور که میگوید به هرمز و ایزدان، سود بزرگ رسید به اهریمن و زیان بسیار رسید و همه اینها را به صورت کلیشهای دائما در کتیبهها تکرار میکرد. این اقدامات مذهبیاش است که باعث قدرتگیری خودش و موبدان و دین زرتشتی میشود و این نشان میدهد که کاملاً پیش از ساسانیان دین از سیاست جدا بوده است.
ساسانیان میراثدار اشکانیان هستند
این را یادآوری کنم که ساسانیان میراثدار اشکانیان بودند. اشکانیان هم میراثدار سلوکیها و هخامنشیان بودند. در دوران اشکانی یک فرهنگ خیلی آمیخته و یک فضای باز داشتیم. اشکانیان ۵۰۰ سال حکومت کردند و میراثشان به ساسانیان رسید. ما نمیتوانیم بگوییم ساسانیان تحت تأثیر اشکانیان نبودند. نه چنین چیزی نیست، خیلی هم اتفاقاً بودند و هم در هنر ساسانی تأثیر هنر اشکانی و یونانی را میبینیم، هم در القاب شاهانه ساسانی.
مثلاً ساسانیها ادعا میکنند ما از نژاد ایزدان هستیم این یک لقب یونانی است اصلاً ربطی به دین زرتشتی ندارد و هیچ زرتشتی نیامده در اوستا ادعا بکند، ما از نسل خدا هستیم؛ این باورها کاملاً باورهای یونانی بوده یک نوع گرتهبرداری از عنوانهای یونانی بوده که به اشکانیان و ساسانیان میرسد یا حتی همان واژه خدا که خویدای مثلاً تلفظ میشده، یک واژه دینی بوده فقط برای اهورا مزدا بکار میرفته و لقب اهورا مزدا بوده و در ایران ساسانی یهودیان و مسیحیان این را برای خدا بکار میبردند مثلاً امروز که ما میگوییم خدا از آن دوره بوده است یعنی کلمه خویدای البته مفاهیم خیلی گستردهتری داشته ولی مفهوم دینیاش مختص کی بوده است؟ آفریدگار. اینها را ما میبینیم که ساسانیان واژه خدا را به معنی پادشاه و صاحب اختیار مطلق [میدانستند]. در کتیبهها وقتی میگوید خدا منظور اهورا مزدا نیست، منظور شاهان است و لقب شاهان بوده است. این القاب ایزدی را که تصاحب کردند برای خودشان از کجا آمده است؟ ریشهای در فرهنگ ایرانی ندارد. این کاملاً ریشه در فرهنگ یونانیان دارد و به ساسانیان منتقل میشود.
اینکه در نقوش برجسته ساسانیها ما تصاویر ایزدان و اهورامزدا داریم اصلاً کاملاً در تضاد مطلق با باورهای زرتشت و باورهای اوستا است چون در دین زرتشت اهورا مزدا کاملاً انتزاعی هست و یک خدایی است که حتی فرشتگان او را نمیبینند. پس چطوری او را به تصویر کشیدند؟ اینها همه تحت تأثیر هنر یونانی اتفاق افتاده است و این مدارا بوده است. پادشاهان حرفشان به همه میچربیده است. هر چی پادشاه تصمیم میگرفت و آن سنت فرهنگی است که از یونانیان به اشکانیان و سپس ساسانیان میرسد.
سرکوب ادیان؟
در مورد اقدامات دینی و کارهای دیگری که هم کردیر موبد کرده است، سرکوب ادیان دیگر است که خیلی در موردش لاف و گزاف زده. مثلاً میگوید من همه دینها را سرکوب کردم، همه اینها از ایران رفتند بیرون و بیباور شدند که کاملاً دروغ محض هست چون نه بیباور شدند و نه از ایران بیرون رفتند. کاملاً سرجایشان بودند تا حتی بعد از اسلام. اینها یکجور خودنمایی بوده شاید در برابر روحانیتی که از نظر او بیعرضه بودند و مخالفش بودند. میدانیم که کردیر مخالف هم زیاد داشته، خوش هم میگوید. میگوید: «من موبدان بدعتگذار و فاسد را تنبیه کردم تا اینکه اصلاحشان کردم». این نشان میدهد که اشاره میکند به آن تنوع فکری و کثرت فکری که در ایران بوده یعنی دائماً این موبدان دولتی تلاش میکردند که جامعه را یکدست نشان بدهند. بگویند هر چه ما میگوییم همان است و همه عقایدشان مثل ما است ولی چنین چیزی نبوده، دین زرتشتی هم مثل همه دینها فرقههای مختلف داشته، مکاتب مختلف داشته و در نهایت در پایان ساسانیان هم سه مکتب فقهی داریم که تمام فتواها براساس آن سه مکتب میتوانست صادر بشود یعنی خارج از این سه اگر صادر میشده یکجورهایی میشد بدعتگذاری اما این بدعتگذاران بودند مثلاً در متون زرتشتی میبینیم نام فرقههایی را میبرد که خیلی هم جمعیت داشتند و اینها موبدانی بودند که مخالف موبدان دولتی بودند و حالا یک تفسیر دیگر و چیزهایی از دین زرتشتی داشتند که ما در مورد آنها اطلاعاتمان خیلی محدود است.
از ارتقا تا برکناری کردیر
اینها کارهایی است که کردیر موبد کرده است و در دورههای مختلف هم القابی که شاهان ساسانی به او دادند اینها همه معنیدار هست یعنی کمکم بالا میرود، کلاه و کمر میگیرد، بعد مقامش در دوره بهرام اول مقام بزرگان میشود.
بهرام دوم کلاً سرسپرده و مرید کردیر بود، یعنی کردیر شخصیتی است که بهرام دوم در مشت او بود. چرا؟ چون ما میبینیم بهرام دوم مقاماتی به او میدهد که اصلاً سابقه نداشته است. اول تولیت آتشکده آدر اناهید را که در شهر استخر بوده و مختص شاهان ساسانی و متعلق به ساسان، جد ساسانیها بوده است به او میدهد. کردیر رئیس تشریفات این آتشکده میشود. پایش را گذاشت جای پای شاهان ساسانی، این اقدام خیلی خطرناک بوده. از طرف دیگر میشود قاضی القضات یعنی همه کاره بوده است، قاضیالقضات میتوانست هر حکمی صادر کند.
موبد موبدان میشود یعنی تمام روحانیون سراسر قلمرو ساسانی زیر سلطه او بودند. انجمنهای مغستان همه زیر سلطه او بودند و احتمالاً در امور سیاسی و دینی و مالی و همه چیز هم نظارت کامل داشته.
لقب خیلی مهمی که بعد بهرام دوم به او میدهد، لقبی است به نام ناجی روان بهرام بخت روان ایی بهرام یعنی آنکه نجات روان بهرام را رستگار کرد یعنی او کاری کرد که بهرام به بهشت برود. این نشان سرسپردگی معنوی این فرد هم به کردیر بوده است و در همین زمان احتمالاً سال ۲۸۰ میلادی که کردیر چهار کتیبهاش را نقش میکند. تصاویر خودش را در کنار شاهان بزرگی مثل شاپور اول نقش میکند که خیلی توهینآمیز است اگر بخواهیم تصور کنیم که او آمده خودش را چسبانده به شاهان بزرگ و کتیبهها و نقوشاش را همهجا کنار اردشیر و شاپور گذاشته است. همه اینها را اجازه مطلقاش را بهرام دوم به او داده است.
در نقش برجستهای هم که در نقش رستم هست که به اشتباه نوشتهاند نقش بهرام اول، احتمالاً این نقش بهرام دوم است که کردیر علامت قیچی را روی کلاهش دارد یعنی دیگر قاضی القضات بوده و بعد رفته در کنار خاندان سلطنتی ایستاده نه کنار بزرگان کشور که این یعنی من جزو اعضای خاندان سلطنتی هستم و این خودش اوج قدرت و نفوذ کردیر را در خاندان ساسانیان نشان میدهد و البته همیشه وقتی به اوج میرسد بعد مثل فواره سقوط میکند.
وقتی بهرام دوم میمیرد و نرسه یا نریسه پسرش شاپور اول که پسر بزرگ شاپور اول بوده و قاعدتاً باید پادشاه میشده و نشده بوده، او قیام میکند علیه نوه بهرام اول که بهرام سوم بوده است و گروهی از بزرگان کشور و اشراف با او همدست میشوند، حرکت میکند از ارمنستان و به سمت عراق امروز میآید. در پایکولی کعبه را میسازد، یک کعبه دیگری که آن ساختمان هم مکعب شکل بوده است بعد ویران شده است. کتیبهاش را آنجا نقش میکند و بعد حرکت میکند به سمت پایتخت.
اشراف و بزرگان در نهایت بهرام سوم را عزل میکنند و نرسه را بر تخت مینشانند و احتمالاً بهرام سوم هم دست نشانده کردیر بوده و بعد از اینکه نریسه به قدرت میرسد دیگر کردیر را از تمام قدرت سیاسی برکنار میکند.
دستاوردهای کردیر
ببینیم اقداماتی که کردیر برای زرتشتیان انجام میدهد دستاوردش چه بوده است. او باعث تثبیت دین زرتشتی و قدرت مغان و موبدان تا پایان ساسانیان میشود و متأسفانه همین باعث سقوط ساسانیان میشود یعنی در اوج و نشیبی که در تاریخ ساسانی میبینیم هر زمانی که موبدان خیلی قدرتشان بالا رفته شاهان ضعیف شدند، اشراف قدرت گرفتند و در نهایت باعث یک سری زد و خوردهایی هم شده.
میدانیم بعضی از شاهان ساسانی خیلی از موبدان را کشتند، اشراف را قلع و قمع کردند. نهایتش منجر میشود به خیزش مزدکیان و مزدک خودش موبد بوده است و در حقیقت یک فرقه عرفانی زرتشتی بوده است و بعداً میگویند مزدک دین آورد در صورتی که اصلاً مزدک دینآور نبوده است. مزدک خودش یک موبد زرتشتی بوده که در تضاد و تقابل با موبدان دولتی عمل میکند و توده مردم را به سمت خودش میکشد و در نهایت باعث میشود که شاه میرود سمتش و قدرت اشراف و موبدان را به مدت ۳۰ سال در ایران به شدت کاهش میدهد.
همه این وقایع پیامد اقدامات کردیر موبد است اما کاری که کردیر از نظر مذهبی و دینی برای زرتشتیان میکند باعث تثبیت دین زرتشتی و در نهایت امتداد آن تا چهار قرن پس از اسلام میشود. میدانیم که انجمنهای مغان تا ۴۰۰ سال بعد از اسلام وجود داشتند یعنی تا زمانی که زرتشتیان این انجمنها را داشتند قدرتمند بودند، حتی موبدان در دوران اسلامی روابط خیلی خوبی با خلفا داشتند. پیشوایانی بودند که کاملاً خلفا آنها را تأیید کرده بودند، آنها باج و خراج میگرفتند و به حکومت مرکزی که رابطه داشتند، پرداخت میکردند. بعضی وقتها با خلفا خوب بودند، بعضی وقتها هم با آنها مشکل پیدا میکنند.
مثلاً هیربد امید که در قرن سوم و اوایل چهارم هجری زندگی میکرد فردی بود که به دستور خلیفه اعدام میشود و او رهبر زرتشتیان ایران بوده است. چرا اعدام میشود؟ چون پنهانی با علویان و قرمطیان رابطه داشته. این نشان میدهد که نفوذ سیاسی موبدان پس از اسلام هم ادامه پیدا میکند. اینجور نبوده که ناگهان بعد از سقوط ساسانی اینها همه قدرت سیاسیشان را از دست بدهند. بالاخره این موبدان یک اندوخته تجربی سیاسی بلند مدت ۴۶۰ ساله داشتند و افرادی بسیار خردمند و با سواد هم بودند، چرا؟ چون ما میدانیم که در زمان ساسانیان دین در تقابل با علم نبوده است و همه علوم را بنا بر نوشتههای زرتشتی به دستور شاپور اول و به دستور شاپور دوم ترجمه کردند و اینها را به اوستا الحاق کردند. در سده سوم هجری میدانیم که موبدان مثلاً منوچهر که پیشوای زرتشتیان ایران بوده و در شهر شیراز هم زندگی میکرده بسیار باسواد بوده و علاوه بر علوم دینی و فقه و حقوق، ستارهشناسی، پزشکی، یکجورهایی زیستشناسی و علوم رایج آن زمان ریاضیات، هندسه، همه اینها را میآموخت و افرادی خردمند بودند.
اتفاقاً در متون عربی هم نقل هست در مورد مأمون خلیفه عباسی که رابطه خوبی با موبدان ایرانی داشته است. میگوید: من را سرزنش نکنید که با این موبدان دوست هستم، چون اینها خیلی خردمندتر از ما مسلمانها هستند یعنی علناً گفته است بهخاطر اینکه خیلی باسواد بودند.
کردیر و مانی
برمیگردیم به خود کردیر، همزمان با کردیر شخصیت دیگری هم به نام مانی رشد میکند. حتماً باید به او اشاره کنم چون این دو شخصیت همزمان با هم و موازی با هم رشد میکنند. کردیر بیشتر بر فرهنگ ایران تاثیر داشت اما مانی بر فرهنگ جهان آن روزها خیلی تأثیر میگذارد، ضمن اینکه شخصیت سیاسی بوده است اما هیچ کتیبهای از او نداریم.
مانی یک شاهزاده اشکانی بوده است، از خاندان اشکانیان بوده است و در زمان شاپور اول دینش را اعلام میکند و این فرد مورد پذیرش قرار میگیرد. شاپور اول او را به دربار میپذیرد و به عنوان عضو رسمی میشود، حتی در دو نبرد شاپور علیه امپراطوران روم شرکت داشته، همراه شاه بوده و شاپور دین او گسترش میدهد. شاپور خودش زرتشتی بوده است، در کتیبهاش خیلی مفصل میگوید که من آتشکده ساختهام، نذورات دادهام؛ چنین شخصیتی از طرف دیگر میآید از یک دینی (مانوی) حمایت میکند که البته دین ایرانی است و یک دین تلفیقی است، تلفیق سه دین مهم است. دین زرتشتی، دین بودایی و دین مسیحی و خیلی هم جاذبه داشته است. هم در قلمرو ساسانیان این دین گسترش پیدا میکند، هم از شرق تا چین و آسیای میانه نفوذ میکند به اروپا میرود و در روم شرقی گسترش پیدا میکند و به مصر میرود و در اسکندریه مصر و آنجا شاگردان مانی میروند و این دین را تبلیغ میکنند.
در نهایت همانطور که خود مانی پیشبینی کرده بوده و در متون مانوی هست دیناش جهانی میشود و در حقیقت مانی به مراتب موفقتر از کردیر عمل کرده و این باعث حسادت کردیر موبد بوده. بهرام دوم به دستور کردیر یا تحت تأثیر او مانی را اعدام میکند چون این خطر وجود داشته است که دین مانی دین رسمی کشور شود یعنی اینقدر گسترش پیدا کرده بود و اینقدر پیرو داشته در داخل ایران که همواره این خطر احساس میشد که ممکن است این دین نهایتاً دین رسمی شود.
میدانیم خیلی از افراد خاندان سلطنتی مانوی میشوند. دو تا از برادران شاپور مانوی میشوند و آنها هستند که مانی را به شاپور معرفی میکنند. مانی از سال ۲۴۲ میلادی به مدت سی و چند سال یعنی تا سال ۲۷۷ که اعدام شد، عضو دربار بوده.
درود بر جناب دکتر فاطمی
بسیار عالی و مفید بود