اورارتوها از آغاز تا پایان

  • 23 فروردین 1401 - 14:56
اورارتوها از آغاز تا پایان

محمدرضا نسب‌عبداللهی: اورارتوها در ابتدا به شکل اتحادیه اقوام بودند و نه مثلا یک امپراتوری. شلمنصر یکم، پادشاه آشوری از اورارتو به‌عنوان یک منطقه جغرافیایی یاد کرده، نه یک پادشاهی. اورارتو در واقع نام تمدنی در عصر آهن است. از نقطه نظر گستره جغرافیایی، این تمدن در اطراف دریاچه ارومیه، دریاچه وان، سرزمین کوهستانی ارمنستان و ناحیه آناتولی شرقی ترکیه امروزی قرار داشته‌ است. اورارتوها از حدود ۸۶۰ تا ۶۰۰ پیش از میلاد بر این منطقه حکمرانی داشته‌اند.

دکتر مریم دارا، دانش‌آموخته رشته فرهنگ و زبان‌های باستانی می‌گوید: اولین سندی که از حضور اورارتوها داریم، در منطقه حوالی شرق وان است که این اسناد از آشوری‌ها باقی مانده. در کتیبه‌های آشوری می‌گویند که تعدادی پادشاه‌ یا شاهزاده را که احتمالا کدخدا یا رئیس قبیله بودند، شکست دادند. به ‌مرور که در تاریخ جلو می‌رویم تا حدود ۹۰۰ قبل از میلاد کم‌و‌بیش می‌بینیم که آشوری‌ها از شکست این رؤسای قبایل یا شاه‌ها نام می‌برند. این از ابتدا تا قبل از این است که خود اورارتوها کتیبه‌دار بشوند و بتوانند خودشان از خودشان صحبت بکنند.

به گفته او، آن چیزی که به‌عنوان کتیبه‌های شاهی از اورارتوها به دست ما رسیده است، به‌طور کلی دو گونه هست؛ یکی کتیبه‌هایی هستند که فتح‌نامه هستند مثل بین‌النهرینی‌ها که می‌رفتند یک جایی را فتح می‌کردند و استلی، نقش برجسته‌ای، دیوار‌نوشته‌ای آنجا می‌گذاشتند و می‌گفتند که ما اینجا آمدیم و گرفتیم. اورارتوها هم این کارها را کردند؛ حالا یا آن محل را برای همیشه به مرزهای خود می‌افزودند یا به دلایل گوناگون از دست می‌دادند. دسته دوم کتیبه‌هایی هستند که مختص ساخت‌وساز شاهان هستند. شاه‌ سازه‌ای از قبیل دژ، معبد، سد، کانال، دریاچه مصنوعی و… می‌ساخت و کنارش یا روی آن کتیبه شاه سازنده را بر جای می‌نهاد. به‌این‌ترتیب تاریخچه لشکرکشی‌ها و ساخت‌وسازهای اورارتوها با این کتیبه‌ها شناسایی می‌شود.

دکتر دارا بر این باور است: این احتمال نیز وجود دارد که سازه‌ای به دست بیاید که کتیبه ندارد یا به دست ما نرسیده و آن‌گاه از روی پلان و مصالح و روش ساخت و چینش دیوارها شاید بتوان گفت اورارتویی است. بسیاری از جاها ممکن است یک قلعه کوچک، دیواری، سدی یا یک بخشی از یک سدی به دست بیاید و به خاطر چینش سنگ‌ها یا معماری حدس بزنیم که این اورارتویی است؛ اما وقتی این کتیبه‌ها باشند به ما تقریبا همه چیز را نشان می‌دهند. از‌جمله سازه‌هایی که اورارتوها برای مصرف عام می‌ساختند یا آماده و لایروبی و برای مصارف مردم آماده می‌کردند، دریاچه و کانال و چشمه بوده است؛ مانند چشمه‌ای در اژدها‌ بولاغی در آذربایجان غربی که هنوز هم استفاده می‌شود. کانال‌ها هم بودند برای اینکه آب را از یک بخش به بخش دیگر هدایت کنند؛ چون بیشتر بخش‌هایی که اورارتوها گرفتند و آنجا حکومتشان را گسترش دادند، بخش‌های کوهستانی هستند، منبع غنی از آب هست؛ ولی برای اینکه بتوانند این آب‌ها را به جای مورد نیاز برسانند و بعد ذخیره کنند، نیاز به کانال‌کشی و ایجاد دریاچه‌های مصنوعی داشتند و باید کاری مثل لوله‌کشی انجام بدهند که از طریق کانال‌ها این کار انجام می‌شد. دریاچه‌های مصنوعی نیز بزرگ نبودند؛ ولی برای ذخایر آب به شکل استخرهای بزرگ لازم بودند تا برای مصرف روزانه دژها، شهرها، کشاورزی، دامداری و مصرف مردم در طول سال آب داشته باشند. ما از این ساخت‌وسازها مطلع هستیم؛ چون کتیبه‌های بسیار زیادی از اینکه هر پادشاهی اینها را ساخته، داریم. معابد هم هست که ما از اورارتوها می‌شناسیم و اکثرا داخل قلعه‌ها به دست آمدند؛ به جز معبد خدای بزرگ‌شان، خالدی، به نام موصَصیر که در عراق کنونی است. اکنون منطقه‌ای به نام موجَسیر عراق را هم‌نام و بازمانده این معبد شناسایی می‌کنند. دژهای اورارتویی برج‌ها، اصطبل، معبد، مقر فرماندار یا شاید پادشاه، اقامتگاه سربازان و اهالی دژ، انبار و بخش‌های دیگر داشتند. مقابر دستکند صخره‌ای نیز از اورارتو بسیار به دست آمده است؛ بنابراین چیزهایی که می‌سازند خیلی متنوع بوده و جزء اسنادی است که باقی مانده و معماری‌ها و نوع معماری خاصی که خیلی موارد مختص خود اورارتوهاست، نه اقوام قبل و بعد از اورارتوها می‌توانیم شناسایی کنیم. آنها توانستند در برهه کوتاه حدود ۲۵۰‌ساله این همه کار کنند که در آن زمان کار آسانی نبوده است.

او درباره آثار اورارتویی در موزه‌های ایران و جهان می‌گوید: محوطه‌های اورارتویی که به مرزهای کنونی ایران بخورد، بیشتر در آذربایجان شرقی و غربی هستند. بیشترین تمرکز آثار اورارتویی را در دو موزه باستان‌شناسی تبریز و موزه ارومیه می‌توانید ببینید؛ اما یک‌سری از آثاری که شاخص هم هستند، آورده‌اند به موزه ملی که متأسفانه تعداد اندکی برای نمایش وجود دارند و بیشتر آنها در مخزن موزه ملی قرار دارند. موزه رضا عباسی هم به دلیل اینکه پیش از انقلاب توانسته بود بسیاری از آثار قبل از انقلاب در مجموعه‌ها را جمع‌آوری کند، آثار شاخص فلزی‌ای از اورارتوها دارد. نمونه‌هایی از آثار اورارتویی هم از قبور تول طالش در موزه رشت نگهداری می‌شود. موزه‌های ترکیه مانند موزه باستان‌شناسی و تاریخ استانبول، موزه وان و شهرهای دیگر در ترکیه، موزه تاریخ ایروان، موزه اربونی و موزه‌های شهرهای دیگر ارمنستان نیز این آثار را دارند. موزه‌ها و مجموعه‌هایی در آلمان و حتی ژاپن نیز از این آثار بی‌بهره نمانده‌اند. در موزه هرمیتاژ نیز آثار شاخص بسیاری از اورارتوها به لطف کاوش‌های پیوتروفسکی و سپس ریاست او بر موزه هرمیتاژ نگهداری می‌شوند.

تاریخ اورارتوها

دکتر مریم دارا یکی از متخصصانی است که در زمینه اورارتوها کار کرده. دکتر دارا عضو هیئت‌علمی پژوهشکده زبان‌شناسی، متون و کتیبه‌ها و پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری است. از او چندین کتاب از‌جمله «کتیبه‌های میخی اورارتویی از ایران» چاپ شده است. آنچه در ادامه می‌خوانید متن سخنان دکتر مریم دارا درخصوص اورارتوهاست: بین قرن نهم تا هفتم ق.م، حدود دو و نیم سده، در یک حوزه جغرافیایی که تقریبا بین سه دریاچه قرار می‌گیرد و اگر ذره‌ای مرزها را با اغماض در نظر بگیریم، چهار دریاچه، اورارتوها حکومت کردند. مرزهای اورارتوها به دریاچه وان در ترکیه، به دریاچه چیلدیر، به دریاچه سوان ارمنستان و به دریاچه ارومیه در ایران می‌رسیده.

من خیلی با مرزکشی برای تمدن‌های باستانی موافق نیستم؛ به خاطر اینکه وقتی شما مرز می‌کشید، یعنی یک حدود جغرافیایی تعیین می‌کنید و این ذهنیتی پیش می‌آورد که مثلا هر زمانی که آن حکومت برپا بوده، تمام این مناطق تحت تسلطش بوده و این مرزها محدوده‌اش بوده است. در صورتی که معمولا در دوره باستان این اتفاق نمی‌افتد. یعنی سرزمین‌هایی به دست می‌آیند و از دست می‌روند. حتی در زمانی یک پادشاه ممکن است دو تا سه بار یک سرزمینی را از دست بدهد و مجبور شود دوباره بگیرد. بنابراین من با این خط‌کشی‌ها کمی مخالف هستم. بنابراین بهتر است این خط‌کشی‌ها را با اغماض در نظر بگیریم. بهتر است که ما محوطه‌ها و محدوده را در نظر بگیریم نه مرز جغرافیایی مثل مرزهای سیاسی کشورهای کنونی را.

آن چیزی که ما از اورارتوها اولین بار می‌خوانیم، در کتیبه‌های آشوری‌هاست. بین‌النهرینی‌ها سبقه خاصی راجع به نگارش دارند. هر اتفاقی را که می‌افتد سعی می‌کنند منعکس کنند. اگر‌چه خیلی وقت‌ها هم حتی بزرگ‌نمایی دارند. به هر حال اولین بار آشوری‌ها هستند که از شلمنصر اول و از هشت شاهک یا شاه سخن می‌گویند که از کشور اورارتو هستند و اینها را در نبردی شکست داده. این مربوط به ۱۳۰۰ قبل از میلاد است.

ولی به مرور زمان از پادشاهان دیگری مثل توکولتی نینورتا ۴۰ پادشاه را نام می‌برد. قطعا وقتی اینجا کلمه پادشاه را در کتیبه‌ها بخوانید، به آن مفهومی که ما فکر بکنیم که یک شاهنشاهی است و تخت و تاجی دارد و قصری دارد و اینها نیست. احتمالا اینها رئیس طایفه‌ها یا شاهک‌ها هستند. یا حتی می‌توانند رئیس خانواده‌ها باشند.

اوراتوها خود را اورارتو  نمی‌نامیدند

در این کتیبه‌های آشوری بین‌النهرینی هر جایی که از اوررتو یاد شده، اوررتو یا بعدها اورشتو یاد کرده‌اند. ما اورارتوها را اورارتو می‌نامیم چون که آشوری‌ها آنها را اورارتو می‌نامیدند ولی اینها به خودشان این اسم را اطلاق نمی‌کردند. ما چون بعدها با این کتبیه‌ها آشنا شدیم واژه اورارتو باقی مانده و ما آن چیزی را که آنها خودشان به خودشان می‌گفتند، اطلاق نمی‌کنیم. اورارتوها خودشان را چه می‌نامیدند؟ اورارتوها دو لفظ برای خودشان به کار می‌برند و هیچ‌وقت از کلمه اورارتو استفاده نمی‌کنند. آنها به خودشان مردم سرزمین بی‌یا می‌گفتند که با نام بیایینلی یا بیاینیلی در کتبیه‌هایشان یاد می‌شود. به خودشان مردم سرزمین بی‌یا می‌گویند. ولی در جاهایی هم پادشاهی برای اینکه خودش را مهم‌تر جلوه دهد، باز مثال می‌زنم مثل مثلا شاه ایلام که می‌گوید من شاه شوش و انشانم، شاید ایرانی‌ها بیشتر با این اصطلاحات آشنا باشند، در اورارتو می‌گویند که شاه سرزمین توشپا، توشپا پایتخت اورارتوها است. بنابراین این دو لفظ بی‌یا و توشپا برای این سرزمین به کار رفته.

ارمو، پایه‌گذار  اورارتو

حالا وارد مسائل تاریخ و تمدن و فرهنگ بشویم. فردی به اسم آقای ارمو، اولین بار به نظر می‌آید که تصمیم می‌گیرد قوم اورارتو را، این شاهک‌ها را، این رؤسای قبیله یا هر اسمی که برایش بخواهیم در نظر بگیریم و سندی نداریم که کدامش درست‌تر است، زیر یک پرچم قرار داده و با هم متحد بکند و به عنوان شاه اینها شناخته بشود. منتها مثل خیلی از سلسله‌های باستانی، نفر اولی که این کار را می‌کند وقت نمی‌کند کتیبه بنویسد یا کارهای اضافه‌ای انجام بدهد. فقط همین‌‌قدر که اتحادی ایجاد کند یا با مردم سرو‌کله بزند، با دشمن‌ها سر‌و‌کله بزند کفایت می‌کند. بنابراین ما از خود ارمو هیچ سندی نداریم ولی سه جا در کتیبه‌های آشوری به اسم او به عنوان شاه اورارتو اشاره شده است. ارمو را می‌توانیم به عنوان بنیاد‌گذار سلسله اورارتو بدانیم که هیچ بنا و هیچ کتیبه‌ای از دوره‌اش شناسایی نشد. منتها نفر بعدی که در لیست پادشاهان اورارتو است، ساردوری اول است. این آقای ساردوری اول پسر ارمو نیست. پسر لوتیپری است. متأسفانه نمی‌دانیم چه اتفاقی می‌افتد که قدرت به دست پسر لوتیپری می‌افتد.

ایشپوئینی اورارتویی به مثابه داریوش هخامنشی

ساردوری اول به لحاظ شایستگی و کارهایی که می‌خواهد بکند، خیلی با داریوش هخامنشی قابل مقایسه است. به خاطر اینکه اولین بار کتیبه‌ها را نگارش می‌کند. می‌گوید من می‌خواهم برای خودم پایتختی بسازم و قلعه‌ای در شرق دریاچه وان می‌سازد و اسم اینجا را توشپا می‌گذارد.

فرزندان ساردوری هستند که هرچه بیشتر اورارتوها را قدرتمندتر می‌کنند و به لحاظ فرهنگی هم بیشتر به این قضیه می‌پردازند. پسر ساردوری اول، ایشپوئینی است. این ایشپوئینی شخصیت بسیار ویژه و خاصی است که در تمام دوران اورارتوها فرد دیگری مثل او نیست. به خاطر اینکه در عین حال که خیلی باعُرضه است و می‌خواهد خیلی ساخت‌وساز انجام دهد و لشکرکشی کند، کارهایی انجام می‌دهد که اینها در دوره باستان حائز اهمیت است. مثلا این آقا کسی است که اولین بار دستور می‌دهد خط اورارتویی را ابداع کنند که ساده‌تر از خط اکدی نوشته شود مثل همان کاری که داریوش کرده و خط فارسی باستان را برای پارس‌ها ساخته، ایشپوئینی همچنین تصمیم می‌گیرد در دوره حکومتش بیشترین کتیبه‌هایی که نگارش می‌شد به خط اورارتویی باشد. او ساخت‌وسازهای زیادی هم انجام می‌دهد. به گونه‌ای مصلح است یعنی سعی می‌کند اتفاقاتی را که ممکن است به ضعف اورارتوها ختم شود، پایان دهد. ما می‌دانیم که اولین بار تالارهای ستون‌دار توسط اورارتوها و احتمالا از سوی ایشپوئینی ساخته شده و کتیبه‌ای هم پیدا شده روی شال ستون که می‌گوید این یک تالار ستون‌دار است. اینها مهم است. یا برای اولین بار سعی می‌کند مذهب مشترک بسازد. برای اولین بار این ایشپوئینی است که خالدی را در واقع به عنوان خدای بزرگ، خدای برتر، خدایی که بقیه خدایان زیر نظرش هستند، عَلَم می‌کند. از زمان اوست که عنوان خالدی را می‌شنویم. اگرچه ساردوری در کتیبه‌هاش از سرور یاد کرده ولی اینکه این سرور آیا خالدی است یا خدای دیگری است، نمی‌دانیم. این آقای ایشپوئینی خیلی آدم خاصی است، به خاطر اینکه خیلی در دوره باستان هیچ شاهی نمی‌گوید من و ولیعهدم با یکدیگر شاه باشیم اما آقای ایشپوئینی برای اولین بار این بنا را در حکومت اورارتوها می‌گذارد و همراه با پسرش شاهی می‌کنند. یعنی مینوآ که در واقع ولیعهد پادشاه بوده، عنوان ولیعهد ندارد، عنوان شاه پیدا می‌کند. یعنی اورارتوها هم‌زمان دو شاه دارند و در کتیبه‌هایی که از این دوران باقی مانده، از هر دو اینها به عنوان شاه یاد شده. این هم‌زمان می‌شود با شمشی اَداد پنجم در بین‌النهرین.

گسترش مرزهای اورارتویی به سمت غرب دریاچه ارومیه

تقریبا می‌شود گفت خرد ایشپوئینی (اگر فکر کنیم آدم خردمندی است که این کارها را کرده) و قدرت جوانی آقای مینوآ به یکدیگر کمک می‌کند که اینها شروع کنند مرزها را گسترش دهند و مرزهای اورارتو را تثبیت کنند. اینها به سمت دریاچه ارومیه می‌آیند؛ یعنی این بزرگ‌شدن نقشه اورارتو از شرق دریاچه وان، اول به سمت جنوب مرزهایشان به سمت غرب دریاچه ارومیه است. اینها حتی به ماورای قفقاز هم می‌روند؛ یعنی در دوره حدود ۱۰ سال سعی می‌کنند مرزهایشان را خیلی بزرگ کنند و گسترش بدهند.

سفرهای زیارتی اورارتویی

مهم‌ترین معبد اورارتوها که معبد خدای خالدی است در ورژن‌های آشوری به اسم موساسیر است، ولی در ورژن‌های اورارتویی به اسم اردینی شناخته می‌شود. یعنی دو اسم دارد. در واقع می‌توان به آن معبد خارج از مرزهای اورارتویی گفت. یعنی هیچ‌وقت موساسیر داخل اورارتو قرار نگرفته. شاهان اورارتویی مثلا شبیه ساسانیان که باورها بر این است که به تخت سلیمان می‌آمدند برای اینکه شاید مشروعیتی برای خودشان ایجاد کنند و آنجا شاید تاج‌گذاریِ مذهبی داشته باشند، انگار این اتفاق در اورارتو هم می‌افتاده، یعنی می‌خواهند باب کنند پادشاهان برای اینکه مشروعیتی داشته باشند به سفرهای زیارتی بروند. یعنی از توشپا بیرون آیند و برای زیارت به موساسیر بروند.

لشکرکشی مینوآ به پارس و مانا

ما می‌دانیم که مینوآ به پارس و مانا لشکرکشی می‌کند و این خیلی مهم است و در شناخت این دو دوره که ما ایرانی‌ها سند کمتری از این قضیه داریم، خیلی کمک‌کننده است. مینوآ حتی می‌گوید که من از مانا تا آشور را آتش زدم.

فرد بعدی اینوشپوآ پسر مینوآ و نوه ایشپوئینی است که در کتیبه‌های سنگی و فلزنوشته‌ها نام او اینوشپوآ می‌آید؛ هرچند حرفی از اینکه او ولیعهد یا اینکه جانشین است، زده نشده. نمی‌دانیم چه می‌شود که در ادامه قدرت به دست اینوشپوآ نمی‌افتد و آرگیشتی پسر دیگر مینوآ قدرت را در دست می‌گیرد با اینکه تا زمانی که ایشپوئینی هست، هیچ حرفی از آرگیشتی زده نمی‌شود.

حالا آیا این آقای اینوشپوآ فوت شده؟ کشته شده؟ به زندان انداخته شده؟ آیا آرگیشتی کودتا کرده؟ ما نمی‌دانیم اما این را می‌دانیم که آرگیشتی شاه شده و عجیب اینجاست. تا اینجا هر کسی شاه می‌شده، از پدر خودش اسم می‌برد. حتی ساردوری با اینکه لوتیپری پدرش نبوده از او اسم می‌برد ولی آرگیشتی خیلی علاقه‌ای به اسم‌بردن از مینوآ ندارد و همین این ظن را ایجاد می‌کند که اصلا برخلاف نظر پدرش شاه شده. زمان شمشی اَداد چهارم است که آرگیشتی شاه می‌شود و بلندترین کتیبه اورارتویی که تا به حال شناخته شده، در قلعه توشپا از اوست. تقریبا می‌توان گفت در زمان آرگیشتی اول بزرگ‌ترین مرزهای اورارتو پایه‌گذاری می‌شود و مرزها تقریبا به بزرگ‌ترین حالت خودش می‌رسد. او حتی از مینوآ بیشتر به کشتار اشاره می‌کند که خب قطعا وقتی می‌خواهد این مرزها را بخواهد بگیرد نیاز به خشونت دارد. ولی در عین حال، آرگیشتی خیلی اهل کتیبه ‌ویسیِ بنایی نیست. معلوم است که بنایی نساخته که خیلی بخواهد روی آن مانور دهد و بیشتر به پیروزی‌هاش پرداخته است.

نفر بعدی در این لاین پادشاهی ساردوری دوم، پسر آرگیشتی است. وقتی مرز خیلی بزرگ می‌شود، دائم شورش می‌شود. دائم در غرب دریاچه ارومیه و سوان شاهد شورش‌هایی هستیم؛ بنابراین لشکرکشی‌هایی در این دوره می‌بینیم که از آن جمله سرکوب ماناهاست. باز ما سند داریم که ماناها را این پادشاه، یعنی ساردوری دوم سرکوب کرده است. این نشان می‌دهد که اینها دائم می‌خواهند از زیر سلطه اورارتوها خارج شوند.

ویژگی‌ای که ساردوری دوم دارد و حتی پدرش با آن همه کارهایی که انجام داده ندارد، این است که آدم مغروری است. از کجا می‌دانیم؟ چندین بار، در چند کتبیه‌اش به خودش اشاره می‌کند که ببین من چه کسی هستم که مثلا رفتم به فرض مانا را گرفتم! ببین من چه کسی هستم که مثلا تا آن منطقه‌ها رفتم! و این یک خودبزرگ‌بینی خاصی دارد که حتی پدرانش که کارهای جالبی کردند ندارند. این کتیبه در منطقه سقندل ایران است و ساردوری دوم نوشته و آنجا یک یادگاری از خودش باقی گذاشته ولی احتمال بزرگ‌نمایی در آن زیاد است، در این کتیبه می‌گوید من ۵۵ شهر و ۲۱ قلعه را گرفتم. هرچند عجیب است اما چیز خیلی غیرقابل تصوری نیست.

روسای یکم شاه بعدی که باز پسر شاه قبلی است و هم‌زمان با سارگون در بین‌النهرین است. در این دوره لشکرکشی‌ها همچنان به غرب دریاچه ارومیه ادامه دارد که نشان می‌دهد غرب دریاچه ارومیه همواره یک معضل بزرگ برای اورارتوهاست. باز در این زمان حمله به مانا ذکر می‌شود.

نفر بعدی که پسر روسای اول است، آرگیشتیِ دوم است. نفر بعدی روسای دوم پسر آرگیشتی دوم است. روسای دوم افولی را که اورارتو به آن دچار شده بود به دوره شکوه ایشپوئینی و مینوآ تبدیل می‌کند. چطوری؟ با شهرسازی. روسای دوم به‌شدت به شهرسازی علاقه داشته. شهرهای بزرگ می‌سازد و بزرگ‌ترین شهرها به غیر از توشپا پایتخت اورارتوها را که به یادگار داریم، تقریبا اکثر آنها یادگار روسای دوم است. ما می‌دانیم که فردی به نام روسا بعد از روسای دوم شاه می‌شود ولی پسر او نیست. این پسر ابیمینه است. یعنی باز خط قدرت شکسته. به چه دلیل پسر روسای دوم شاه نشده؟ پسری ندارد؟ چه اتفاقی افتاده؟ متأسفانه نمی‌دانیم. نفر بعدی که شاه می‌شود ساردوری سوم است. باز این ساردوریِ سوم، پسر روسای سوم نیست. دوباره حلقه قدرت به دست خاندانی دیگر می‌افتد.

زوال اورارتوها

چند نظریه درباره اینکه اورارتوها چگونه قدرت را می‌بازند و از صحنه سیاسی حذف می‌شوند وجود دارد. یکی از این نظریه‌ها که خیلی هم طرفدار دارد مادها هستند که قدرت می‌گیرند و در برابر آشور ایستادگی می‌کنند؛ بنابراین احتمالا در برابر اورارتوها هم می‌توانند بایستند.

یک فرضیه هم کوروش است. ما می‌دانیم که کوروش احتمالا خیلی از این پادشاهی‌های کوچک را حالا یا با زور یا با تساهل و تسامح توانسته به دست بیاورد.

از طرفی آن چیزی که شواهد باستان‌شناسی در آن پررنگ است، احتمال می‌دهند سکایی‌ها از زمان روسای دوم قدرت می‌گیرند و شاید اینها توانسته‌اند اورارتوها را از صحنه خارج کنند. ولی هر اتفاقی برای سلسله پادشاهان اورارتو افتاده باشد، قطعا این شهرها این مردمانی که زیر آن چتر زندگی می‌کردند، حالا با هر فرهنگ قبلی که بودند، اینها از بین نرفتند بلکه فقط پادشاهی حذف می‌شود. ما این را هم می‌دانیم ارامنه که اروپایی هستند از خیلی قبل‌ها به این منطقه مهاجرت کردند و ساکن شدند. ولی دلیل بر این نمی‌شود که ارامنه اورارتو هستند، نه. در واقع ارامنه وارث سرزمین‌هایی هستند که اورارتوها در آنجا پادشاهی‌ها را بنیان گذاشتند و اداره کردند.

کتیبه‌های اورارتویی

اشکال کتبیه‌های اورارتویی با فارسی باستان قابل قیاس است، به‌خاطر اینکه همان شیوه‌ای که پادشاه می‌خواهد خودش را مطرح کند، کارهایی را که می‌خواهد انجام بدهد در این کتیبه‌ها می‌بینیم. اگرچه پادشاهان هخامنشی خیلی کمتر این جنگ و جدال و خون‌ریزی‌ها را عنوان کردند، غیر از اینکه سندی این‌چنین خونین نمی‌بینیم. اورارتوها تمام طول مدت دارند این فخرفروشی را انجام می‌دهند. این روال که از بین‌النهرین شروع شده و اورارتوها در واقع میراث‌دار این قضیه هستند و هخامنشیان هم همین‌طور، کسانی که به این ادبیات و کتیبه‌ها علاقه دارند، می‌توانند در‌این‌باره مطالعه و کار کنند و این قیاس‌ها را انجام دهند.

زبان اورارتویی خواهر زبان هوری است. هوری‌ها قبل از اینکه اورارتوها در منطقه قدرت بگیرند حضور داشتند و قدرتشان را از دست دادند. اینها زبانشان هم‌خانواده است. اورارتویی هوری نیست ولی هم‌خانواده هستند. مثل زبان‌های مختلفی که گاهی با هم هم‌خانواده‌اند و از یک ریشه‌‌اند، این دو تا هم همین‌طور. این قیاس‌های بین کتیبه‌ها خیلی خیلی مهم است. مقداری انجام شده و مقداری در دست انجام است.

تدفین‌های اورارتویی

تدفین‌های پادشاهان و رده‌های بالای جامعه قطعا در غارهای دست‌کند انجام می‌شده که تعداد زیادی‌ از اینها را در شمال غرب ایران و همچنین در توشپا یا قلعه وان شناسایی کرده‌اند. این در منطقه ما یک روال بوده. از مادها هم همین سیستم را داریم. از هخامنشیان هم همین سیستم را داریم که تدفین‌های صخره‌ای انجام می‌شود. این خیلی حائز اهمیت است. این قیاس‌ها خیلی می‌تواند کمک‌کننده باشد، این تدفین‌های چند‌اتاقه که چه تفاوت‌ها و شباهت‌هایی می‌توانند با فرهنگ‌های قبل و بعد خودش داشته باشد.

معماری اورارتویی

معماری اورارتویی خیلی با بین‌النهرینی که بیشتر با خشت است، تفاوت دارد. نمای سنگی ویژه، این پلان‌ها، این پلان‌های مربع‌شکل معابد، این تفاوت‌هایی که با معابد بین‌النهرینی دارد و اینکه معمولا معابد بین‌النهرینی، معابد اصلی بین‌النهرینی خیلی خیلی بزرگ هستند، اما در معابد اورارتویی این شکل وجود ندارد و این عظمت دیده نمی‌شود. نکته‌ای که خیلی در اورارتوها قوی است سنت فلزگری‌شان است که خیلی زیاد در واقع از اورارتوها به شکل پیکرک، به شکل پایه شمعدان، به شکل تزئیناتی مثل پلاک‌های سینه، دستبند، گوشواره و نقوشی که روی اینها ایجاد می‌شود و… باقی مانده است.

فهرستی از پادشاهان اورارتو

۱-اَرمو/ اَرمه: مذکور در سال‌های ۸۴۴،۸۵۶،۸۵۹ق.م هم‌زمان با شلمانصر سوم

۲- ساردوری اول (پسر لوتیبری): شاهی حدود ۸۴۰ تا ۸۳۰ ق.م هم‌زمان با شلمانصر سوم

۳- ایشپوئینی (پسر ساردوری): شاهی حدود ۸۳۰ تا۸۲۰ ق.م هم‌زمان با شمشی ادد پنجم

۴- شاهی مشترک ایشپوئینی و مینوا: شاهی حدود ۸۲۰ تا ۸۱۰ ق.م هم‌زمان با شمشمی ادد پنجم

۵- مینوا (پسر ایشپوئینی): شاهی حدود ۸۱۰ تا ۷۸۰/۷۷۵ ق.م و هم‌زمان با شمشی ادد پنجم

۶- آرگیشتی اول (پسر مینوا): شاهی حدود۷۸۰/۷۸۵ تا ۷۵۶ ق.م و هم‌زمان با شلمانصر چهارم

۷- ساردوری دوم (پسر آرگیشتی): شاهی حدود ۷۵۶ تا ۷۳۰ ق.م و هم‌زمان با آشور نیراری پنجم و تیلگت پیلسر سوم

۸- روسای اول (پسر ساردوری): شاهی حدود ۷۳۰ تا ۷۱۳ ق.م و هم‌زمان با سارگون

۹- آرگیشتی دوم (پسر روسا): شاهی از ۷۱۳ ق.م تا زمانی نامعلوم و هم‌‌زمان با سناخریب

۱۰- روسای دوم (پسر آرگیشتی): شاهی در حدود نیمه اول قرن هفتم ق.م و هم‌زمان با اسرحدون

۱۱- روسای سوم (پسر اریمنه): شاهی هم‌زمان با آشور بنی‌پال ساردوری (پسر ساردوری سوم): شاه نشد

۱۲- ساردوری سوم (پسر ساردوری): آخرین شاه و هم‌زمان با آشور بنی‌پال.

دیدگاه