میلاد وندائی، باستانشناس
شاید بتوان دو دوره تاریخی را برای وزارت میراث فرهنگی ایران، به عنوان دو بزنگاه افول در نظر گرفت، نخستین آن در سال ۱۳۸۴ و دومی در سال ۱۴۰۰.
سال ۱۳۸۴ با روی کار آمدن دولت احمدی نژاد، سازمان میراث فرهنگی که به تازگی سه شاخه گشته بود و تبدیل به دستگاهی عریض و طویل شده بود، در تقسیمات کشوری، به «اسفندیاری رحیم مشایی»، که یکی از نزدیکترین افراد به احمدی نژادبود رسید؛ مشایی نیز در یکی از نخستین احکام خود «حمید بقایی» را به عنوان قائم مقام خود معرفی کرد و از آن تاریخ تا پایان دولت احمدی نژاد که سال ۹۲ بود را میتوان سیاهترین تاریخ دوران میراث فرهنگی کشور تا به امروز یاد کرد.
ترکیب «مشایی-بقایی» را میتوان بیتخصصترین و نامدیرترین ترکیبی دانست که میراث فرهنگی تا آن زمان به خود دیده بود و تصمیمات نابجا و غیر کارشناسانه آنان نه تنها در همان زمان، بلکه آینده میراث فرهنگی کشور را نیز تحت شعاع قرار داد.
از جابجایی پژوهشکدهها و پژوهشگاه میراث فرهنگی که منجر به نابودی کتابخانه باستان شناسی شد که میلیاردها تومان هزینه و هزاران ساعت مطالعه برای آنها انجام شده بود، تا ممنوع القلم کردن بزرگان باستان شناسی و مرمت کشور و خبرنگاران و آبگیری سد سیوند و تخریب بسیاری از محوطه و سایتهای باستانی و تاریخی کشور و بیرون بردن آثار متعدد از فهرست ثبت میراث ملی و بسیاری اتفاقات ناگوار دیگر.
اما شاید بتوان بزرگترین آسیبی که آن تیم به میراث فرهنگی کشور زد را، دور کردن متخصصان رشتههای باستانشناسی و مرمت و معماری از بدنهی میراث فرهنگی کشور دانست که به مرور زمان منجر به خروج بسیاری از آنان از کشور، و یا دلزده شدن دیگران از این ارگان شد، خلائی که منجر شد، افراد غیر متخصص و بیدانش وارد بدنهی میراث فرهنگی کشور شوند و وضعیت امروز میراث کشور در تمامی کشور و ستاد کشوری را شاهد هستیم!
اما این پایان کار نبود!چرخ فلک چرخید و چرخید تا دگرباره سازمان تازه وزارت شده ی میراث فرهنگی در سال ۱۴۰۰ ترکیب جدیدی به خود ببیند.
با روی کار آمدن دولت رئیسی، بر اساس شنیدهها دور از ذهن نبود که عزت الله ضرغامی، که پیش از این صبحانههای کاریاش شهره شده بود، وزارت میراث فرهنگی را به عنوان کرسی جدید خود برگزیند.
پیش از روی کار آمدن او و حتی پس از آمدنش، افراد مختلفی یادداشتها نوشتند و مصاحبهها کردند که امیدواریم حضور ضرغامی همانند دولت احمدینژاد نشود و میراث فرهنگی دگرباره تبدیل به حیاط خلوت دولت نشود، اما کجا بود و هست گوش شنوایی؟!
ضرغامی بر سریر وزارت میراث فرهنگی ننشسته بود که قلم به دست گرفت و علی دارابی که یار و رفیق قدیمیاش در سازمان صدا و سیما بود را به عنوان قائم مقام خود برگزید، و همانند ترکیب مشایی-بقایی، تیم جدیدی به عنوان ضرغامی-دارابی در این وزارت خانه شکل گرفت که آینده خوبی را نمایان نمیکرد؛ اما ضرغامی پا را هم فراتر گذاشت و علی دارابی را با تخصص دانشگاهی علوم سیاسی و تجربه کاری صدا و سیمایی! به تخصصیترین معاونت این وزارتخانه که میتوان گفت پاشنه آشیل آن نیز هست، یعنی معاونت میراث فرهنگی که پیش از آن محمد حسن طالبیان سکاندار آن بود؛ برگزید!
ترکیب ضرغامی-دارابی را میتوان نمونه ارتقا یافتهی مشایی-بقایی دانست، زیرا ضرغامی با وجود سبقه مدیریتیش در دستگاههای مختلف، یکی از قویترین وزرای دولت رئیسی است، ضمن آنکه ضرغامی به زبانهای مختلف به ویژه در صفحه شخصی اینستاگرامش، نمایان کرده است که میراث فرهنگی چندان برایش اهمیت ندارد، بلکه آن را سکوی مهمی برای آینده سیاسی خود به ویژه در کسوت ریاست جمهوری و یا ریاست مجلس شورای اسلامی میداند و تا حد ممکن تلاش کرده است که با موضعگیری چهای سیاسیاش به هر شکل ممکن چهره متفاوتتری از دیگر وزرای دولت رئیسی از خود نمایان کند؛ اظهار نظرهایش درباره رونالدو و دستشوییهای بین راهی و یا جابجا کردن تاریخ هخامنشی و ساسانی در جلسه دفاع مجلسش، همگی نمایان آن است که او نیز همانند بقایی، ذهنش در جای دیگر و جسمش در وزارت میراث فرهنگی است.
اما ترکیبش با دارابی و بیتخصص بودن ایشان نیز همانند دولت احمدی نژاد در حال آسیب زدنی جدی به میراث فرهنگی کشور است که اثرات آن میتواند تا دههها پای کشور را بگیرد و نمونه آخر آن، شکست سنگین آنان در دو پرونده ثبت جهانی ماسوله و دیزمار که منجر به سوخته شدن دو شانس ثبت جهانی ایران شد!
و دیگر جابجاییهای نگران کننده در داخل وزارت میراث فرهنگی به ویژه روی کار آوردن علیرضا ایزدی، با مدرک گردشگری به عنوان مدیر دفتر ثبت آثار و حفظ و احیا میراث معنوی و طبیعی، و انتصاب هادی میرزایی با مدرک عمران به عنوان مدیر کل موزههای کشور است.
دو انتصاب کاملا غیرتخصصی و نامربوط، همانند استخدام یک میکروبیولوژیست به عنوان رئیس موزه ملی ایران در زمان ترکیب بقایی-مشایی، که آیندهای تاریکتر از آن دوران را برای وزارتخانه میراث فرهنگی نمایان میکند.
ضرغامی و دارابی با روشی که پیش گرفتهاند، بیش از پیش نمایان کردند که سوار بودن بر اتوبوس صداوسیمایی خود را به هرگونه تخصص و دانش ترجیح میدهند و با تغییراتی از این دست، عملا بر همگان نمایان میکنند که ترکیبشان بسیار میتواند از ترکیب مشایی و بقایی برای این وزارتخانه آسیبرسانتر، ترسناکتر و تخریبگرتر باشد. و تنها در کنار میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی متخصصان و دلسوزانی هستند که با این روال باید رخت از کشور بربندند و هیچ کدام از این موضوعات برای آنان مهم نیست.