سقوط

  • 06 تیر 1402 - 6:37
سقوط

کریم علیزاده، دکترا در باستان‌شناسی

اتفاقاتی که در روسیه افتاد مرا به دوره قبل از سقوط شوروی برد و بعد از سقوط تا مدت‌ها همه در حیرت و ناباوری بودند که چطور ابرقدرتی به آن عظمت سقوط کرد. انگار بزرگتر از آنی بود که بتوان سقوطش را تصور کرد. ولی سقوط کرد.

این یادداشت را پیشگویی سقوط تلقی نکنید. فقط مرا به یاد سقوط، این مفهوم خیلی مهم و کمتر مورد توجه انداخت.

سقوط یا فروپاشی (collapse) معمولا در رابطه با تمدنها، حکومت‌ها، دولت‌ها یا بطور کلی نهادهای سیاسی به کار می‌رود و معمولا تداعی‌کننده چیزی منفی است چون احساسی منفی ایجاد می‌کند، چه سقوط امپراطوری روم باشد، سقوط امپراطوری هخامنشی یا ساسانی، امپراطوری مغول، آزتک، اینکا یا حتی امپراطوری عثمانی و شوروی (یا حتی روسیه، با توجه به اتفاقات اخیر اگر چنین بشود).

سقوط مفهومی است که برای بعضی‌ها ممکن است تداعی‌کننده یک اتفاق آخرالزمانی باشد که ناگهانی یا در یک مقطع زمانی کوتاه اتفاق می‌افتد. چون نقطه انقطاع یا انتهای یک سیر تحول و پیشرفت در نظر گرفته می‌شود، اغلب نامتجانس با تطور و تحولات و پیشرفت‌های انسانی دیده می‌شود. با احساس منفی در رابطه با سقوط است که اغلب کارشناسان وقت و انرژی خود را صرف این می‌کردند که دلایل یا عوامل دخیل در سقوط را توضیح دهند و فرضیه‌پردازی کنند که چطور ممکن بود جلوی سقوط گرفته شود. یعنی این احساس منفی در رابطه با سقوط انگار به ما می‌گوید که لابد نباید اتفاق می‌افتاد و باید برای جلوگیری از سقوط کاری انجام می‌شد.

سقوط دیگر یک “اتفاق” منفرد و مجزا در نظر گرفته نمی‌شود بلکه بصورت یک پروسه یا فرایند به آن نگاه می‌کنند. علاوه بر این، سقوط نه مفهومی جدا از تطور، بلکه بخشی از تطور جوامع انسانی تلقی می‌شود. یعنی مثل مرگی است ناگزیر. اگر به ماهیت تطور فکر کنیم، سقوط برای زندگی جدید حتی ضروری است. بعضی‌ها سیر تحول ساختارهای سیاسی را با تشبیه آن به یک اورگانیزم زنده درک می‌کنند که دوره رشد و توسعه را طی می‌کنند و سپس به دوره بلوغ و در نهایت به دوران پیری می‌رسند که در انتهای آن مرگ است. دیگر سقوط به عنوان یک اتفاق ناگهانی و یا حتی آخرالزمانی هم در نظر گرفته نمی‌شود. شواهد و مدارک باستانشناختی و تاریخی به ندرت چنین مواردی در اختیار ما قرار می‌دهند (مثلا دفن شدن شهر پمپی در شبه جزیره ایتالیا که در چند ثانیه اتفاق افتاد از جمله نوادر محسوب می‌شود).

بنابراین، در رابطه با جوامع پیچیده و حکومت-مدار که تقریبا از پنج هزار سال قبل ظهور پیدا کردند و به تدریج در همه جای دنیا منتشر شدند، سقوط یک امر ناگزیر و حتمی تلقی می‌شود. یعنی هر سیستم پیچیده‌ای سقوطش امری ناگزیر در نظر گرفته می‌شود (به قول معروف دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد). در نتیجه تعجب و حیرت نباید از این باشد که چرا فلان و بهمان تمدن یا امپراطوری یا رژیم سقوط کرد. مایه تعجب آنجاست که بعضی از این‌ها (مانند امپراطوری روم) خیلی عمر کردند یا دیر سقوط کردند. پس، در کنار اینکه از خود می‌پرسیم چه عواملی یا دلایلی باعث سقوط فلان و بهمان امپراطوری شد، به همان اندازه مهم است که بپرسیم چه عواملی و دلایلی موجب شده که فلان و بهمان ساختار سیاسی (امپراطوری یا حکومت یا رژیم) خیلی عمر کرد یا تداوم طولانی داشت.

سقوط یک پروسه طبیعی و بخشی از تطور اجتماعی است. بخشی از احساس منفی در رابطه با سقوط ناشی از فاصله زمانی ما با موضوع است. سقوط امپراطوری روم یا ساسانی یا امپراطوری چین احساس منفی ایجاد می‌کند چون از صدها سال بعد از زمان سقوط داریم به آن فکر می‌کنیم. اگر این امکان وجود داشت که به زمان قبل از سقوط برویم، می‌شد دید که خیلی از مردم تحت ظلم بودند و در بدبختی زندگی می‌کردند (مخصوصا زنان و کودکان). استثمار مردم و استخراج بی‌رویه منابع طبیعی و غیرطبیعی به قدری بی‌محابا بود که چنان ساختارهای سیاسی امکان دوام نمی‌توانستند داشته باشند.

چرا دور برویم، همین سقوط اتحاد جماهیر شوروی را در نظر بگیرید که حدود ۳۰ سال قبل اتفاق افتاد. ساختار اتحاد جماهیر شوروی با هزینه‌های گزافی نگهداری می‌شد و این قابل دوام نبود. پیرو همان درکی از سقوط که آن را بخشی از تطور می‌داند، بعضی از کارشناسان بحث می‌کنند که همه موارد سقوط منشا احیا و رشد جدید بوده‌اند و به همین خاطر باید یک پدیده مثبت و ضروری تلقی شود. طبق نظر اینان، به‌طور مثال سقوط شوروی منشا تحولات خیلی مثبتی در جهان شد و زندگی میلیونها انسان به وضعیت بهتری رسید، ملل چندی از دل آن بوجود آمد که تعیین سرنوشت‌شان به دست خودشان افتاد… اینان می‌گویند (همچون مورد شوروی) وقتی به سقوط امپراطوری‌های باستان هم فکر می‌کنیم به این فکر کنیم که پس از سقوط آن‌ها چه چیزهایی ظهور پیدا کردند، چه چیزهایی فرصت رشد پیدا کردند، زندگی برای مردم آیا بهتر شد یا خیر.

منبع: کانال انسان‌شناسی باستان‌شناختی

دیدگاه