پهلوان، ناخدای جدید کشتی به گل نشسته پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری

  • 11 خرداد 1402 - 8:41
پهلوان، ناخدای جدید کشتی به گل نشسته پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری

دکتر حکمت اله ملاصالحی، استاد دانشگاه تهران و عضو هیأت امنای بنیاد ایران شناسی

انتصاب آقای دکتر ده پهلوان که مورد وثوق و اجماع و اعتماد و حمایت کثیری از جامعه باستان شناسان میهن هستند؛ به سکانداری کشتی در گل نشسته پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، خبری خوش و خرسند کننده و امیدبخش است که بگوش می رسد و در هوش می نشیند. امید می ورزیم جامعه ما در مسیری گام برگیرد که انتخاب های آزادانه رئیسان و مدیرانِ نهادهای فرهنگی و علمی و آموزشی و پژوهشی کشور بر انتصاب های آمرانه تقدم گیرد و سروری کند و بازار و بساط باجگیران و کاسبکاران و ریاپیشگان از جامعه ما برچیده شود.

باری آنچه هرچند با درنگ و تعلل و تأخیرِ ناموجه، اتفاق افتاده است؛ مبارک است و میمون و دلگرم کننده و امید بخش.

آقای دکتر ده پهلوان با دست و دامنی پر از کار و کارنامه علمی و آموزشی و پژوهشی و اداری و اجرائیِ موفق و درخشان از دانشگاه تهران به ریاست معاونت زیرمجموعه وزارتی فراخوانده و منصوب می شوند هرچند نوبنیاد لیکن مسئولیتش بس خطیر است و امانت و امانتداریش بس سنگین و بس سهمگین و صیانت و پاسداری و شناختن و شناساندنش نه دَه پهلوان که ده لشکر پهلوان بیش می طلبد. وزارتی هرچند نوبنیاد لیکن حیطه مسئولیتش به پهنای یک جهان تاریخ و فرهنگ و مواریث فرهنگی است و تا آن سوی منطقه های شرقی و غربی، شمالگان و جنوبگان تاریخ و فرهنگ بشری ما دامن گشوده و دامن گسترده است. بی تردید برچیدن بساط و بازار میراث فروشان و درپیچیدن طومار کارنامه کثیف و سخیف باجگیران و حرامیان و قطاع الطریق های تاریخ ناشناس و میراث فروشانی که دهه هاست در درون و بیرون نهادهای فرهنگی ملک و ملت ما لانه و آشیانه کرده اند؛ کاری است بغایت دشوار و کمرشکن و راهی پرمخاطره و ناهموار. مرهم نهادن بر زخم ها و التیام بخشیدن جفاهائی که بر باستان شناسان پژوهشکده رفته است و آواربرداری بناها و بنیان های تخریب شده و طرح ها و برنامه های به تعلیق و به تعویق انداخته شده و در انداختن طرحی نو، یقیناً به مذاق منفعت طلبان و باجگیران حرفه ای درون و بیرون پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری خوش نخواهد و آمد‌.

آقای دکتر ده پهلوان عزیز! اگر در دانشگاه دَه پهلوان بودید اینک با صد پهلوان همت؛ بردباری، درایت و هوشمندی که در شما سراغ دارم می باید؛ گام در میدان نهید و دمی نهراسید و گامی از میانه میدان پس نگیرید و از آوردگاه نگریزید که: «بَلِ اللَّهُ مَوْلَاکُمْ وَ هُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ» (قرآن: آل عمران /۱۵۰).

و اما توصیه ای مشفقانه به صدرنشینان کاسبکار و رئیسان و مدیران منفعت خوار:
هرکه می خواهی باش، هرکجا که می خواهی باش، وقتی بر کرسی صدارت و صندلی وزارت و جایگاه ریاست و مدیریت این یا آن نهاد مدنی و معنوی این یا آن تشکیلات اداری و اجرائی اعم سیاسی و نظامی و قضایی و حقوقی و فکری و فرهنگی، تکیه زده ای و یا از ذیل برمی کشانندت و بر صدر می نشانندت و بر انجام کار و مقام مدیریتی می گمارندت که در حیطه صلاحیت در حوزه تخصص و در مقام شایستگی و دانستگی و بایستگی تو نیست؛ مرتکب پنج ستم و خیانت بزرگ شده ای و اخلاق «درست»، «نیک»، «زیبا» و زیبنده زیستن و در یک کلام اخلاق و آداب اصیل زیستن را زیر پا نهاده ای و خوار و حقیر و ذلیل کرده ای. البته و صد البته این ها همه را به چند دلیل مرتکب شده ای:

نخست آن که فریب جهل و جاه را خورده ای و خود را فریب داده ای و به خود ستم و خیانت کرده ای. «هنرپیشه ای»، زندگی نمی کنی لیکن نقش بازی می کنی. زندگی کردن و اصیل و زیبنده زیستن یک چیز است و نقش بازی کردن و خوار و خفت بار و حقیرانه زیستن چیزی دیگر؛ قمار می بازی. چون دل درگرو هیچ اصل اخلاقی نداری؛ التزام و پایبندی به هیچ نظام ارزشی هم نداری. می پنداری که داری لیکن نداری. هنرپیشه ای و هر بار به اقتضای شرایط نقش تازه بازی می کنی. فریب خورده ی خود هستی و همه چیز باخته در قمارخانه فریب و فریبکاری .

دو دیگر آن که به کسی که بر جایگاه او غاصبانه تکیه زده ای ستم و خیانت کرده ای. حق او را از او ستانده ای. آن ها که در این ستم و خیانت با تو همسو و همراه شده اند نیز هم مرتکب خیانت هم ستم به او شده اند. با تو شریک در خیانت اند و هم دست تو در ستمگری.

سه دیگر آن که جامعه را از مدیران شایسته و دانا و توانا محروم کرده ای و این ستم و جور و جرم و خیانتی است بس عظیم که مرتکب شده ای. حق مسلّم مردم را از آن ها ستانده ای و محرومشان کرده ای.

و چهارم آن که اگر باور به ذات متعالی و یکتا و یگانه داشته باشی آن گاه می باید به گناه بزرگی که مرتکب شده ای در پیشگاهش پاسخگو باشی. و اگر براین باور نیستی و چنین باور نداری در برابر وجدانت چه پاسخ برای گفتن داری و چه پاسخی خواهی داشت!

و پنجم آن که هیچ یک از ما زاده نشده ایم که تا ابد در این عالم زنده بمانیم و زندگی کنیم. به هر روی زمانی فراخواهد رسید؛ چشم از جهانی که چند صباحی در آن زیسته ایم؛ فروخواهیم بست و درخواهیم گذشت. حکومت ها نیز چنین اند. می پندارند که ابدی اند لیکن شتابان از در رویدادها و تحولات درمی آیند و برمی آیند و شتابان به زیر کشیده می شوند و به در می شوند. از درِ رخدادها و تحولات و فراز و فرودهای تاریخی و فکری و فرهنگی و مدنی و معنوی درآمده اند و روزی هم از درِ دیگر رخدادها و تحولات و فراز و فرودهای تاریخی و فکری و فرهنگی و مدنی و معنوی به در شده اند و به در رفته اند. علی المعمول و مرسوم حکومت ها و نظام های سیاسی در هر زمانه ای حکومت کرده اند آن قدر که از خدمات خود با آب و تاب سخن گفته اند از خیانت هائی که مرتکب شده اند نه تنها سخن نگفته اند که مخفی شان نیز کرده اند حتی فریبکارانه بر تن خیانت هایشان ردای خدمت آراسته اند. خیانت را خدمت در ذهن و فکر مردم جای انداخته اند. این که هر یک از ما و هر نظام سیاسی چه میراثی چه کارنامه ای از خود از کرده ها و کردارهای خود برای نسل های سپسین و آیندگان بجای می نهد؛ این که در باره اش چگونه داوری خواهند کرد؛ بسیار مهم است.

البته ممکن است گفته شود وقتی من دیگر نیستم و مرده ام و گردی هم از خاکستر تن من بجای نمانده است چه اهمیتی دارد؛ درباره من آیندگان و نسل های سپسین چه خواهند گفت و چگونه داوری خواهند کرد. می گوییم این نحوه نگاه به زندگی، بی مسئولیتی بس عظیم است و چندش آور. و این چنین زیستن، هم ستم به خود هم ستم به دیگران را دامن می زند. فضیلت اصیل و زیبنده و اخلاقی زیستن و زیست اخلاقی را از کف انسان می رباید و می ستاند و فشار ستمگری و ستمکاری را تشدید می کند.

دانشگاه تهران ۱۴۰۲/۳/۱۰ هجری خورشیدی

دیدگاه