هم‌نوع خواری و دلایل آن در جوامع انسانی

  • 19 اردیبهشت 1401 - 9:42
هم‌نوع خواری و دلایل آن در جوامع انسانی

حامد وحدتی‌نسب*: 

زمانی که یک موجود فردی از گونه­ی خودش را بخورد به این رفتار، هم­نوع­خواری (Cannibalism) گفته می­شود که می­تواند هم در انسان رخ دهد هم در موجودات دیگر. ریشۀ واژۀ انگلیسی کنیبال به زمانی باز می­گردد که کریستف کلمب وارد جزایر کارائیب شد. وی اقوامی را دید که بنابه ادعای خودشان عمل همنوع­خواری را انجام می­دادند. این اقوام، سرخپوستان کریب ساکنِ جزایر کارائیب بودند، یا آنگونه که کلمب نامیدشان: کریبال­ها. کلمب در بازگشت خود از این سفر به این رفتار اشاره داشت و از کریبال­ها یاد کرده است. کلمۀ کریبال در مرور زمان به کنیبال تبدیل می‌شود، به عبارت دیگر پیش از کلمب چنین کلمه­ای وجود نداشته و به نوعی ناشی از تغییرات در مرور زمان از واژۀ اصلی کریبال بوده است. همنوع­خواری فقط مخصوص انسان نیست و در گستره­ی عظیمی از حیوانات هم این رفتار مشاهده شده است. شاید به چشم بسیاری خیلی منزجر کننده بیاید که ببینند یک همستر بچه­ی خودش را بخورد یا مثلا گربه چنین کاری را انجام دهد، اما انجام این رفتار در حیوانات دلائل انتخاب طبیعی دارد، در واقع حیوان زمانی که می­بیند یکی از فرزندانش شانس چندانی برای بقاء ندارد، با همنوع­خواری می‌خواهد از تلف شدن انرژی جلوگیری کند. در میان نخستی­ها یعنی همان پرایمت­ها هم انواع زیادی از هم­نوع­خواری گزارش شده است.

در یک نگاه کلی، همنوع­خواری را می­توان در سه نوع طبقه ­بندی کرد: ایندوکنیبالیزم یعنی افراد یک خانواده همدیگر را بخورند. اگزوکنیبالیزم یعنی افراد، فرد یا افرادی از بیرون خانواده خود را بخورند، مثلا یک گروه انسان گروهی دیگر از انسانها را بخورند و سلف کنیبالیزم، به مثابه خوردن بخشهایی از بدن فرد توسط خود شخص، مثلا خوردن بخشهای مرده پوست دست یا خورده شدن سلولهای پیر توسط ماکروفاژها در سیستم گردش خون بدن.

اما چه می‌شود که انسان­ها مبادرت به هم­نوع­خواری کرده و می­کنند؟ دانشمندان چهار دلیل اصلی را برای این رفتار برشمرده­اند. نخست، گرسنگی و اجبار برای زنده ماندن است، یعنی از روی ناچاری است. دیگری دلایل آئینی است، یعنی یا افراد می­خواهند عشق و محبت به فرد از دست رفته را با خوردن بخشی از بدنش نشان بدهند و یا قدرت و انرژی که فرد از دست­رفته داشته را می­خواهند با خوردن بخش­هایی از بدن آن فرد، به خودشان منتقل کنند. مثلا در نزد برخی از اقوام این طور تصور می­شده که جگر (کبد) یا قلب مرکز شجاعت بدن بوده و اگر فردی که مرده آدم شجاعی بوده حالا اگر ما بیاییم مثلا کبد یا قلبش را بخوریم، توانایی­ها یا ویژگی­ها آن فرد به ما هم منتقل می‌شود. دلیل شماره سوم، مواردی از هم­نوع­خواری است که به دلایل بیماری­های روانی انجام شده و چهارمین دلیل، هم­نوع­خواری عامدانه به منظور وحشت­افکنی بوده که این هم مثال­هایش هم در ایران و هم در جاهای دیگر وجود دارد.

گرسنگی و مجبور بودن یکی از شایع­ترین و همیشگی­ترین دلایل هم­نوع­خواری بوده که هم قدیمی­ترین دلیل مستند شده در بافتهای باستان­شناسی/انسان­شناسی است و هم اینکه همیشه احتمال رخ­دادن آن وجود خواهد داشت. انسان­ها به یک جایی می­رسند که برای بقای خودشان ناچار هستند که انسان دیگری را که مُرده، بخورند. مثال­های فراوانی از این رفتار در خلال جنگ­های صلیبی، به ویژه در محاصرۀ اورشلیم در خلال سالهای ۱۰۹۱ تا ۱۰۹۶ میلادی گزارش شده است. بر اساس مستندات مکتوب، عمدۀ سپاه صلیبیون – که در پی تسخیر اورشلیم بودند – مشتمل بر کشاورزان و کارگران ساده و فاقد هرگونه پشتیبانی لازم برای انجام محاصره طولانی مدت بودند. این سپاهیان پس از اینکه ماه­ها پشت دروازه­های اورشلیم به انتظار نشستند، بر اثر سوء تغذیه به انواع و اقسام بیماری­ها مبتلا گشته و تعداد زیادی از افراد، بیرون درواز­ه­های اورشلیم تلف شدند. با کمبود غذا، بازماندگان سپاه صلیبیون شروع کرده بودند به خوردن اجساد. همینطور مثال­های فراوانی از هم­نوع­خواری انسانی در دو جنگ جهانی اول و دوم گزارش گردیده، ضمن اینکه در ایران و در جریان قحطی بزرگ جنگ جهانی اول، برخی گزارشگران از انجام عمل هم­نوع­خواری در تهران، اصفهان و شیراز خبر داده­اند.

از دیگر مثالهای فراوان هم­نوع­خواری به دلیل ناچاری، می­توان به گزارشها دربارۀ گمشدگان در اقیانوس­ها و دریاها اشاره داشت و همچنین مورد معروف پرواز اوروگوئه ایرفورس ۵۷۱ که هواپیمای حامل بازیکنان فوتبال در سال ۱۹۷۲ در کوه­های آند سقوط کرد و گروه امداد تنها پس از گذشت ۷۲ روز به محل حادثه رسید. از ۴۱ نفر مسافر این پرواز، تنها ۱۵ نفر باقی ماندند و تا سال­ها حاضر نمی­شدند دربارۀ آنچه بر آنان گذشته بود با رسانه­ها صحبت کنند. بعدها مشخص گردید که بازماندگان با ارتزاق از گوشت دیگر افرادی که مرده بودند، توانستند زنده بمانند.

اما در خصوص نوع آیینی هم­نوع­خواری، بازهم مثالهای فراوانی از سرتاسر جهان در دسترس است. برای نمونه در اعمال آئینی قوم آزتک در آمریکای مرکزی (مکزیک امروزین)، فردی را که برای خدایان قربانی می­کردند قلبش را می­خوردند. از نگاه آزتک­ها، قلب مهمترین بخش بدن فرد قربانی بود که توسط برجسته­ترین کاهنان خورده می­شد. در بخشهایی از چین در اعصار گذشته سنتی رواج داشته که بخشهای کوچکی از بدن فرد درگذشته توسط بستگان نزدیک وی و به نشانۀ عشق و احترام خورده می­شد. هم­نوع­خواری آئینی همچنین در قبایلی در پاپوآ گینه نو، جنوب شرق آسیا، آمازون و … توسط میسیونرهای مذهبی و بعدتر انسان­شناسان مشاهده و ثبت شده است.

شاید بتوان عنوان کرد که سومین دلیل هم­نوع­خواری، یعنی اختلالات روانی، از زمره بحث برانگیزترین موارد باشد. مثالهایی از این نوع همواره در طول تاریخ وجود داشته و خواهد داشت. برای نمونه، مورد آرمین مِیوِس آلمانی، یکی از عجیب­ترین ­هاست. وی در سال ۲۰۰۱ با درج آگهی در اینترنت رسما اعلام کرد که نیازمند فردی است که داوطلبانه حاضر باشد توسط او خورده شود! نکته عجیب­تر آنکه تعداد زیادی به آگهی وی پاسخ دادند و در نهایت یکنفر از میانشان انتخاب شد.  مِیوِس از تمام مراسم فیلمبرداری کرد، ضمن اینکه قربانی به دلیل خونریزی از دنیا رفت. پای پلیس و مقامات دولتی زمانی به موضوع بازشد که نسخه­ای از فیلم مِیوِس منتشر گردید. مشکلی که در بدو امر به لحاظ قانونی پیش آمده بود این بود که مِیوِس شاکی خصوصی نداشت و فرد قربانی با رضایت خویش دست به این عمل زده بود. بعدتر، دادستان مِیوِس را به جرم جریحه­دار کردن وجدان عمومی بازداشت و زندانی کرد.

وحشت­افکنی و القای ترس چهارمین دلیل هم­نوع­خواری است که مثالهای تاریخی و معاصر فراوانی دارد. برای مثال انجام این عمل در برابر سپاهیان دشمن مجر به تخریب روحیۀ سربازان می­شده است. مکتوبات تاریخی حاکی از اینست که در خلال نبردهای دامنه­دار ایران و عثمانی، هم نیروهای ویژۀ سپاه عثمانی (معروف به یِنی چِری­ها) و هم قزلباش­های صفوی هردو، این کار را در برابر همدیگر انجام می­دادند. یعنی قبل از اینکه جنگ شروع بشود دو تا سپاه که جلوی هم صف­کشی می­کردند هر کدامشان تعدادی اسیر از دستۀ مقابل داشتند. یِنی چِری­ها اسیرهای ایرانی را زنده زنده جلوی سپاه ایران می­خوردند و قزلباش­های صفوی هم متقابلا همین کار را برای در هم کوبیدن روحیه­ی طرف مقابل انجام می‌دادند. در موارد معاصر می­توان به ثبت هم­نوع­خواری در جنگ­های سیرالئون در آفریقای غربی اشاره داشت. همچنین نوعی از هم­نوع­خواری به شکل شکار انسانهای دسته­ها و قبیله­های دیگر در قامت انتقام و ایجاد ترس، در میان قبایل مائوری در نیوزیلند و شاید از همه معروفتر، در آسمات­ها در گینه نو، ثبت شده است. گرچه دولت مرکزی در گینۀ نو سالهاست که این عمل را ممنوع اعلام کرده است، اما برخی شنیده­ها و مصاحبه­های انسان­شناسان با بومیان آسمات، حاکی از انجام گاه و بیگاه آن و به صورت مخفیانه است.

اما در بافت باستانی از کجا می­توانیم تشخیص بدهیم نمونه‌ای که با آن مواجه هستیم در خود شواهدی از هم­نوع­­خواری دارد؟ انسان­شناس فقید دانشگاه ایالتی آریزونا، کریستی ترنر، نتیجه سالها تحقیق خود دربارۀ شواهد و مدارک هم­نوع­خواری در جنوب غرب آمریکا را در کتابی به نام «من کورن» منتشر ساخت و در این کتاب برای نخستین­بار به شواهد و مدارکی اشاره کرد که درصورت وجودشان در استخوانهای انسانی باستانی، می­توان فرض هم­نوع­خواری را درباره­شان مطرح ساخت. مقایسۀ الگوی شکستگی در استخوانهای انسانی و جانوری، وجود آثار برش (Cutmarks) ناشی از ابزار سنگی روی استخوانها، سوختگی ناشی از کباب کردن و صیقلی شدن انتهای استخوانهای بلند بر اثر تماس با جدارۀ ظروف سفالین (به دلیل پختن در آب جوش و هم زدن مواد) همگی از زمرۀ این مدارک هستند.

چنانچه بخواهیم در بافت باستان­شناختی، قدیمی­ترین شواهد هم­نوع­خواری را دریابی کنیم، می­توان تا دو نیم میلیون سال پیش به عقب رفت. نخستین شواهد هم­نوع­خواری (در شکل وجود آثار برش با ابزارسنگی بر روی سنگواره­ها) در نوعی از انسان ریخت­ها (استرالوپیته­کوس آفریکانوس) به قدمت دو نیم میلیون سال پیش و در جنوب آفریقا مستند شده است. در ادوار سپسین و حوالی ۴۰۰ هزار سال پیش در نوع دیگری از انسان به نام انسان راست قامت در محوطۀ ژوکودیان در چین نیز آثار هم­نوع­خواری دیده شده است. در نئاندرتال‌ها هم شواهد زیادی از هم­نوع­خواری به شکل استخوان­های شکسته و استخوان­هایی که سوخته‌اند و آثار برش روی آن‌ها وجود دارد به دست آمده است. نکتۀ شایان توجه اینست که در هیچیک از موارد یادشده، رفتار هم­نوع­خواری به مثابه عملی منظم و دامنه­دار نبوده است. به عبارت دیگر گوشت انسان به عنوان بخشی از رژیم غذایی معمول در نظر گرفته نمی­شده و گویی در شرایط اقلیمی سخت و از سر ناچاری، انسانهای پیش از تاریخ به این عمل دست می­زده­اند.

در مدارک باستان­شناسی پیش از تاریخ ایران و در اشکفت گاوی نزدیک مرودشت، استخوانی­های انسانی به دست آمده که هم آثار بریدگی با ابزار سنگی دارند و هم آثار سوختگی. شواهد انسانی اشگفت گاوی مربوط به حوالی ۳۰ هزار سال پیش و منتسب به انسان هوشمند هوشمند است. در کنار شواهد اشگفت گاوی، از غار پیش از تاریخی قُبه در کرمانشاه نیز چنین شواهدی گزارش شده است. 

در حالت کلی چهار دلیل اصلی برای انجام رفتار هم­نوع­خواری در جوامع انسانی در طول تاریخ وجود داشته است: گرسنگی، آیینی، بیماریهای روانی و وحشت­افکنی. از این میان دو دلیل گرسنگی و بیماریهای روانی از زمره شایع­ترین عوامل بوده، هستند و خواهند بود.

*انسان‌شناس پیش از تاریخ از دانشگاه ایالتی آریزونا، استاد تمام و مدیر گروه باستان‌شناسی دانشگاه تربیت مدرس

دیدگاه