زنگ‌های خطری که به‌گوش می‌رسد

  • 15 فروردین 1401 - 15:51
زنگ‌های خطری که به‌گوش می‌رسد

دکتر حکمت الله ملاصالحی

باستان شناس

خطاهای بزرگ تاریخی، شکست‌های بزرگ تاریخی را به‌دنبال داشته‌اند. مخاطرات بزرگ را دامن زده‌اند. شرایط زندگی را بر آدمیان دشوارتر و خطرخیزتر و شعله بیزتر کرده‌اند. بار و فشار مشکلات و خسارت‌ها و هزینه‌ها را بر شانه مردمان سنگین‌تر و سهمگین‌تر کرده‌اند. چه بسا اجتناب ناپذیر نبوده‌اند اما اتفاق افتاده‌اند. جنگ جهانی اول و دوم و بسیاری از انقلاب‌های خونین و خسارت‌بار چه بسا اجتناب از آنها امکان پذیر بوده است اما اتفاق افتاده‌اند. پاپ اعظم اسبق ژان پل دوم در سفرها و سخنرانی‌های دوره‌ای و رسمی‌اش از خداوند بخاطر خطاهایی که کلیسائیان هم کسوتش درگذشته در قرون وسطا مرتکب شده بودند طلب استعفار و آمرزش می‌کرد. طلب استغفار و آمرزشی ستودنی.

منادیان احیای تفکر اسلامی و بازگشت به خویشتن اسلامی و اسلام ناب محمدی که در نزد رسولش هم ناب نبود و آن تجربه‌های آغازین سرچشمه‌ای و زلال بی صورت نبوی‌اش در قاب و قالب و قامت تاریخ و فرهنگ سامی و زبان عربی او بیان و بازنموده شده بود؛ اینک در میان ما نیستند که ببینند در جغرافیای تکه تکه و پاره پاره شده جامعه‌ها و جمعیت‌های مسلمان چه مدعیان عجیب الخلقه‌ای از لایه‌های زیرین تاریخ خروج کرده و با برافراشتن پرچم‌های سفید و سیاه بنام احیای خلافت و امارت و حکومت اسلامی بر صحنه آمده‌اند و چه جوی‌های‌های خون که با جهل و جور و تعصب و تحجر و قساوت و بی رحمی بر زمین تاریخ به‌راه نیانداخته‌اند و جاری نکرده‌اند و چه تل‌های عظیمی از اجساد قربانیان از خود بجای ننهاده‌اند.

یک سده پیش وقتی بلشویک‌های روس در روسیه تزاری آن زمان به‌قدرت رسیدند و بساط حاکمیت تزارها را برچیدند با قساوت و بی رحمی مخالفان خود را از پیش رو برمی‌گرفتند؛ خون‌های بسیار بر زمین ریختند و خطاهای بزرگ تاریخی بسیار را مرتکب شدند. آنها با شعار کارگران جهان متحد شوید چه جوی‌های خون که بر زمین تاریخ و جامعه و جهان بشری ما جاری نکردند! نسل کشی‌های پل پوت و خمره‌ای آدمخوار سرخ در کامبوج رسوایی عظیم و ننگ فراموش ناشدنی در تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشریست. اینک که به موزه تاریخ پیوسته‌اند و زیر سقف کتابخانه‌ها و موزه‌های عالم مدرن، ایدئولوژیِ کرده‌ها و کردارهایشان را مطالعه و مرور و نقد و تحلیل می‌کنیم متوجه می‌شویم آن انقلاب‌های سرخ از سر تا به پا یک خطای بزرگ تاریخی بود. خطای بزرگ تاریخی‌ای که چه بسا می‌شد اتفاق نیافتد و با حکمت و هوشمندی و خرد از وقوعشان جلوگیری کرد و یا حتی به‌نحوی دیگر و در مسیری دیگر می‌شد هدایتشان کرد. به هرروی آن حوادث خونبار و خسارتبار اجتناب ناپذیر نبود. می‌شد که اتفاق نیفتد اما افتاد.

اینک خطای تاریخی دیگری در راه است. خطای تاریخی که به‌نام دین و احیای سنت و شریعت و بازسازی و مرمت و ماله‌کشی سقف‌های ترک خورده و دیوارهای نیمه ویران ساختارها و سنت‌های دینی‌. برآمدن و به‌قدرت رسیدن «خمره‌ای» سیاه به نام دین در افغانستان و رفتار حاکمان حکومت و امارت اسلامی طالبانی با مردم افغانستان عملاً و علناً به ما می‌گوید و هشدار می‌دهد که آنها به هیچیک از اصول و قواعد بازی و ارزش‌های دنیای مدرن نه تنها باور ندارند که برایشان مسخره و بی معناست و هیچ اعتنایی به حقوق بشر و حقوق شهروندی و مدنی پذیرفته شده جاری در دنیای مدرن ندارند و نمی‌توانند حتی در ذیل و در سایه باورهایشان ضمناً و به مصلحت آنها را تحمل کنند. اصلاً تحجر را با تجدد چه کار! فقل‌های درشت‌تر و ستبرتر و اخلاق ستیزتر از تعصب و تحجر دینی در تاریخ سراغ نداشته و تجربه نکرده‌ایم. سنت‌های دینی به هر میزان از گوهر تجربه‌های آغازینشان فاصله گرفته و تاریخی‌تر و دنیوی‌تر شده‌اند؛ اخلاق ستیز و انسان گریزتر شده‌اند.

برآمدن طالبان در افغانستان در ادامه و امتداد آوارهای سنگین تاریخی است که در مرزهای شرقی جغرافیای تاریخی ما پس از تأسیس کشور پاکستان بر سر ما فرو می‌ریزد. آوارهایی که مانع بزرگ بر سر راه ارتباط دیرینه و دیرپا و درازآهنگ و گرم تاریخی ما با شبه قاره شد. چه بسا پایه‌های حاکمیت و حکومت و امارت اسلامی طالبان وقتی در افغانستان تحکیم و تثبیت بشود؛ آنها بنام اسلام و زیر پرچم امارت اسلامی وارد تجدید تهدید و احیای جنگ‌های تهاجمی قرون نخستین اسلامی با همسایگان خود بشوند. به‌ویژه وقتی احساس کنند هم از حمایت کشور همسایه جنوبی که به سلاح هسته‌ای مجهز است؛ برخوردارند هم انبانشان از دلارهای نفتی ملکان عربستان و امیران و شیخان و شیخ‌نشینان و شیخ نشانان کشورهای کرانه‌های جنوب خلیج فارس پر است هم دامن باورهایشان پر از شرع و شریعت و دست‌هایشان مجهز به انواع سلاح‌های مدرن.

سلاح‌های مدرنی که تیغ و تیر و شمشیر نیستند. در دمی و با فشار دکمه‌ای جهانی را چونان تلی از اجساد تکه تکه شده آدمیان بر سرت فرو می‌ریزند. و این تفاوت عظیم میان پدیده جنگ‌های دنیای مدرن با جنگ در جوامع گذشته است. جنگ‌های دنیای مدرن دیگر چهره به چهره نیستند. نسل کشی‌های گسترده را به‌دنبال دارند. ویرانی‌ها و خسارت‌هایشان بس عظیم بس وسیع و گاه جبران ناشدنی و جبران ناپذیر است.

خیزش و ریزش آتش و افروخته شدن شعله‌های جنگ در دنیای مدرن در دم ویرانی‌های چنان سنگین و سهمگین و جبران ناپذیر را می‌تواند به‌دنبال آورد و به چنان نسل کشی‌های عظیم و خونبار بیانجامد که تصورش در ذهن درنگنجد. بویژه هنگامی که حمایت و ضمانت و مشروعیت مضاعف دینی و مذهبی و فرقه‌ای را در آستین داشته و پیشاپیش همه اصول اخلاقی و حقوقی و عواطف انسانی و مروت و ترحم را در آتش شعله‌های شرع افکنده و از پیش رو کویده و روبیده و برگرفته باشد و دستش را شرعاً در ارتکاب هر جور و جنایت به هر وسعت و مقیاس گشوده ببیند. پرچم‌های سبز و سفید و سیاه افراشته بر شانه مدعیان احیای امارت و حکومت و خلافت اسلامی چهره کابوسناک و هراسناک خطای بزرگ تاریخیست که زیر آوار سنگین و تل‌های عظیم خاکستر زوال تاریخی از هر سوی جغرافیای کشورها و جامعه‌ها و جمعیت‌های مسلمان شعله می‌بیزد و آتش ریزد.

شعله‌های آتش و خطای بزرگ تاریخی که اجتناب از تحقق آن هرچند دشوار لیکن ناممکن نیست. البته و صد البته پیشگیری از آن با حکمت و خرد و تدبیر، ممکن و علاج پذیر است. احیا کردن این امت و آن امت دینی این یا آن امپراطوری خلافتی و عقیدتی در یک جامعه و جهان باز که در مقیاسی سیاره‌ای و انسانشمول خطای همه در یک زیست اقلیم و عالم مشترک با سرنوشت مشترک کنارهم در بستر داد و ستدهای کثیرالاضلاع وکثیرالافعال و کثیرالاهداف کنار هم چیده شده‌ایم؛ بزرگ تاریخیست. نه تنها سرش به سنگ می‌خورد و متلاشی می‌شود که هزینه‌های سنگین و سهمگین و خسارت‌های عظیم را بر شانه کشورها و جامعه‌ها و جمعیت‌های مسلمان بالمعنی الاخص و جامعه و جهان ما بشری ما به‌طریق اولی و اعم تحمیل خواهد کرد. خطری که از هم اکنون قابل پیش بینی و پیشگیریست.

ممکن کردن ناممکن‌ها در سپهر سیاست و دولتداری و کشورداری کار آسانی نیست اما ممتنع هم نیست. البته آسان هنگامیست که یکسر چشم‌ها را به‌روی اصول اخلاقی و ارزش‌های پذیرفته شده فروبندی و زیر چکمه‌های فولادین بگذاری و بگذری و هدف را نشانه کنی و هر وسیله و ابزاری را به‌خدمت فرابخوانی و به‌مدد بگیری و به نتیجه کار بیاندیشی و به‌هدفی که نشانه کرده‌ای برسی. تاریخ سیاسی جامعه و جهان بشری ما پر از این نوع و نحوه آسانِ ممکن کردن ناممکن‌ها در سپهر سیاست و کشورداری حاکمان سیاسیست. دور باطلی که قربانی‌های بسیار گرفته است و همچنان قربانی می‌گیرد. شستن خون با خون سویه‌های بسیار غم انگیز و سوگناک تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشریست. راه دیگر در تدبیر ناممکن‌های سخت و ستبر در سپهر سیاست و کشورداری این است که هم قوی و ستبر و تهمتن بمانی و فکر تهدید و تجاوز و تهاجم را بروی دیگری ببندی هم دست و دامنت آنچنان پر و غنی از فکر و فرهنگ و حکمت و خرد و علم اخلاق و معنویت و ارزش‌های پذیرفته شده باشد که دیگری را وادار به تسلیم کنی. این یک پیروزی دوسویه است. پیروزی که بزرگ و ستودنیست و بس ارجمند و نیکو. در تاریخ همانقدر که سوگناک و غم‌انگیزترین شکست‌ها شکست‌های دوسویه بوده است. شادناک‌ترین پیروزی‌ها را در پیروزی‌های دوسویه زیسته و آزموده‌ایم. به هر میزان آن یک پرهزینه و پرخسارت بوده است این یک پر دستاورد و پربار.

هرجا بازار حکمت و خرد و اخلاق و ادب و آزادی و دادگری و دادورزی گرم‌تر یافته‌ایم و زیسته‌ایم، بازار خشونت سردتر دیده‌ایم. و هرجا و هرگاه بازار خشم و خشونت گرم‌تر، بازار حکمت و خرد و مروت و مدارا سردتر. مروری که بر کارنامه طلبه‌های مدرسه‌های حقانی دلارهای نفتی طی ده‌های اخیر می‌کنم؛ پر و انباشته از سیاهه‌های قساوت و تعصب و خشونت و خون و خونریزیست. و همه بنام دین. همه زیر پرچم دین. و همه در ذیل اجرا و اِعمال شریعت. همه با مشروعیت دینی. مشروعیت هر جنایتی به هر وسعت و مقیاس بنام دین! با چنین کارنامه‌ای اینک اینان بر کرسی قدرت در افغانستان تکیه زده‌اند.

ما حتی اگر همه دستاوردهای عالم مدرن و ارزش‌های مدرنیته را انکار کنیم دستاوردهای حقوق بشری‌اش را آسان نه می‌توانیم انکار کنیم و نه آسان از کنارش بگذریم. طالبان با اینها همه سر ستیز دارند. با اینها همه در قهرند و ناتوان و ناکام از پذیرش و فهم آن. متاسفانه در جامعه ما هم کم نیستند که چنین می‌اندیشند. چه بسا که در جامعه ما نیز اگر سنبه حکمت و خرد و فرهنگ پر قوت نبود این جماعت با مردم ما آنگونه رفتار می‌کردند که طالبان در افغانستان با مردم خود. به هر روی هر آنچه اینک در جغرافیای مرزهای شرقی تاریخ ما اتفاق می‌افتد زنگ‌های خطریست که چنین بنظر می‌آید هنوز پرده‌های گوش و هوش اصحاب سیاست و دولتیان مُلک و ملت ما را مرتعش نکرده است. امید می‌رود که زنگ خطر را احساس کنند و آسان از کنارش نگذرند. سیاست انگلیسی «تفرقه بیانداز و حکومت کن» و ایران ستیزی و ایرانی زدایی نوع انگلیسی دیروز در شبه قاره هند اینک سر از افغانستان طالبانی برکشیده است. سر از سرزمینی که طلوع گاه شرقی تاریخ ما و زادگاه زرتشت پیامبر و عارف و شاعر شهیر خراسانی ما جلال الدین محمد بلخی و صدها حکیم و مورخ و ادیب و دانشمند بزرگ دیگر است.

بادهای مسمومی که اینک در منطقه‌های بیرون مرزهای شرقی و غربی و شمالی و جنوبی جغرافیای تاریخ و فرهنگ ما می‌وزد اگر هوشمندانه و با دقت و مراقبت ردگیری و رصد و تدبیر نشود چه بسا سر از طوفان‌های عظیمی برخواهد کشید و چنان ویرانی‌هایی را دامن خواهد زد و چنان خسارت‌های جبران ناپذیری را به‌دنبال خواهد آورد که تصورش در ذهن در نگنجد. متاسفانه عدم معاصرت و نامعاصر بودگی و ناهمزبانی ما با تحولات عظیم و بی سابقه و سرنوشت ساز تاریخی و فکری و فرهنگی و علمی و فنی و مدنی و معنوی که طی سده‌های اخیر در قاره و جغرافیای غربی تاریخ اتفاق افتاده است برای مُلک و ملت ما بسیار پر هزینه و خسارتبار بوده است.

دو قرن اخیر تاریخ مُلک و ملت ما را تاریخ زوال و بی خبری و خواب سنگین تاریخی می‌توان توصیف کرد. خواب سنگینی که همچنان ادامه دارد. همچنان خطر خیز است و همچنان پر هزینه و خسارتبار. و هچنان نگران کننده. و «خفته را خفته کی کند بیدار». رویای دیگری را در خواب دیدن کجا و مواجه واقعی و بیدار با او کجا. مادام که ناتوان و ناکام و درمانده از دیدن خویش اینکه در کجای تاریخ ایستاده‌ای هستی چگونه می‌توانی دیگری را ببینی. تدریس و تعلیم افکار و اقوال و احوال این یا آن متفکر و فیلسوف غربی زیر سقف دانشگاه‌های جامعه پسا انقلاب ما که با ولع بیش از پیش هم شاهدش هستیم لزوماً نه به معنای شناخت و گفت‌وگوی واقعی ما درباره غرب دوره جدید است نه آگاهی تاریخی ما از خویش. اتفاقاً خودآگاهی تاریخی در دوره جدید درّ گرانبها و نادریست که بسیاری از نظام‌های سیاسی و جوامع روزگار ما بی بهره از آن هستند. از جمله جامعه ما.

شناخت واقعی میان «تو» و «دیگری» هنگامی ممکن و متحقق می‌شود که توانسته باشی وارد آوردگاه گفت‌وگوی گرم و دادن و ستاندن‌های جدی بشوی. لازمه چنین گفت‌وگوی گرم و واقعی و داد و ستد جدی بهره‌مندی از خودآگاهی تاریخیست. دستکم در دوره جدید حکمت و خرد و منطق مسئله چنین اقتضا می‌کند. اینکه بدانی و ببینی و بشناسی و بفهمی در کجای تاریخ ایستاده‌ای؛ بر کدام سنت و میراث فکری و مدنی و معنوی تکیه زده‌ای؛ چه نسبتی با عصری که در آن زندگی می‌کنی داری و تا چه میزان هوشمند و هشیار توانسته‌ای رخدادها و تحولات جامعه و جهان روزگاری که در آن بسر می‌بری با دقت و مراقبت ردگیری و رصد و تدبیر کنی؛ دانستن و دانش و دانایی‌شان مستلزم بهره‌مندی از خودآگاهی تاریخیست که نداریم. اگر می‌داشتیم چهره فرهنگ و زندگی ما این چنین نازیبا، آشوبناک و دلگیر و ملال آور نبود و این چنین جنون آمیز دست به تجاوز و تخریب و تاراج مواریث فرهنگی خویش از زبان فارسی گرفته تا بناها و بافت‌ها و مآثر تاریخی و محوطه‌های باستانی نمی‌زدیم.

چه بسا اگر هشدارهای پی به پی نهادها و سازمان‌های جهانی صیانت از مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی نبود آنچه را هم به‌جای مانده تخریب می‌کردیم و بتاراج می‌دادیم و در بازار مکاره سود و سودا به دیگری می‌فروختیم. می‌خواهید بدانید جامعه‌ها تا چه میزان روزگار زوال و بی خبری و غفلت تاریخی را از سر می‌گذرانند ببینید تا چه میزان با نظم با زیبایی با پاکیزگی با قانون با داد و دادگری و دادوری با آزادی با عشق با همبستگی اجتماعی و نوع دوستی بیگانه‌اند. سر ستیز و قهردارند. و اینها همه زنگ‌های خطریست که به‌گوش می‌رسد.

دیدگاه