آراء آلبر کامو درباره‌ی ویروس کرونا

  • 10 فروردین 1399 - 9:37
آراء آلبر کامو درباره‌ی ویروس کرونا

در ژانویه‌ی ۱۹۴۱ آلبر کامو شروع به نوشتن داستانی کرد درباره‌ی یک ویروس که افسارگسیخته از حیوان به انسان منتقل می‌شود و درنهایت نیمی از جمعیت «یک شهر معمولی» به‌نام اران در ساحل الجزیره را به نابودی می‌کشاند. «طاعون»، چاپ ۱۹۴۷، را اغلب بهترین رمان اروپایی پساجنگ جهانی وصف می‌کنند.

در آغاز کتاب، وضع معمول حاکم ترسناک است. ساکنان شهر زندگی‌های تصنعی و پول‌محوری دارند. بعد، با شتاب یک تریلر، وحشت شروع می‌شود. راوی، دکتر ریو، به یک موش مرده برمی‌خورد و بعد موشی دیگر و دیگر. طولی نمی‌کشد که مرض واگیر شهر را درمی‌نوردد و بیماری خودش را از شهروندی به شهروند دیگر منتقل می‌کند و در تمام خیابان‌ها وحشت می‌گستراند.

کامو برای نوشتن این کتاب خود را غرق در تاریخچه‌ی طاعون‌ها کرد. مطالبی خواند درباره‌ی «مرگ سیاه» که تخمین می‌زنند در قرن چهاردهم ۵۰ میلیون نفر را در اروپا کشت، طاعون ایتالیایی ۱۶۳۰ که ۲۸۰ هزار نفر را در لومباردی و ونتو کشت، طاعون ۱۶۶۵ بزرگ لندن و نیز طاعون‌هایی که در قرن‌های ۱۸ و ۱۹ شهرهای ساحل شرقی چین را در ‌نوردیدند.

کامو از یک طاعون به‌خصوص نمی‌نوشت و برخلاف آنچه گاهی می‌گویند، کتابش صرفاً قصه‌ی استعاری اشغال فرانسه به‌دست نازی‌ها نیست. کامو به سوی این مضمون کشیده شد چون معتقد بود که این وقایع تاریخی که طاعون می‌نامیم، صرفاً غلظت‌های بالای یک پیش‌شرط عالمگیر است، نمونه‌های دراماتیک یک قانون همیشگی: که تمام ابناء بشر هر لحظه در برابر نابودی تصادفی آسیب‌پذیرند؛ به سبب یک ویروس، حادثه، یا کارهای همنوعان.

مردم اران نمی‌توانند این موضوع را بپذیرند. حتی وقتی یک‌چهارم مردم شهر دارند می‌میرند، آدم‌ها مدام برای خود دلیل می‌تراشند که این بلا سرشان نخواهد آمد. این‌ها آدم‌هایی هستند مدرن که تلفن و هواپیما و روزنامه دارند. قطعاً مثل بدبخت‌های لندن قرن ۱۷ یا کانتون قرن ۱۸ نخواهند مرد.

یکی از شخصیت‌ها می‌گوید، «محاله طاعون باشه. همه می‌دونن که طاعون توی غرب به صفر رسیده». کامو اضافه می‌کند، «بله، همه این رو می‌دونند، به‌جز مرده‌ها».

به چشم کامو، حرف مردن که باشد، در طول تاریخ هیچ پیشرفتی نداشته‌ایم و از ضعف خود هیچ مفری نداریم. زنده بودن همیشه یک وضعیت اضطراری بوده و خواهد بود: حقیقتاً یک «شرایط زمینه‌ای» ناگزیر است. با یا بدون طاعون، همیشه، همچون گذشته، طاعون داریم اگر منظورمان از این کلمه خطر مرگ ناگهانی باشد؛ واقعه‌ای که می‌تواند به‌آنی زندگی‌هایمان را بی‌معنی کند.

این منظور کامو از پوچی (ابزوردیته‌ی) زندگی است. درک این پوچی باید، نه به نومیدی ما که، به یک رستگاری تراژیکمیک، نرم شدن قلب‌ها، دوری از قضاوت و ارزش دادن به مسرت و قدردانی منجر شود.

هدف رمان «طاعون» ترساندن ما نیست چون ترس نشان از واکنشی دارد به یک شرایط خطیر اما کوتاه‌مدت که در نهایت از آن نجات می‌یابیم. اما هیچ نجاتی نیست و به همین دلیل از نظر کامو، باید همنوعان لعنتی خود را دوست بداریم و بدون امید و یأس برای بهبود رنج‌ها تلاش کنیم. زندگی مراقبتگاه بیماران لاعلاج است، بیمارستان نیست.

در اوج واگیر، وقتی هفته‌ای ۵۰۰ نفر دارند می‌میرند، کشیش کاتولیکی به نام پانلو در موعظه‌ای طاعون را عقوبت الهیِ فساد می‌نامد. اما دکتر ریو مرگ کودکی را دیده و حقیقت را یافته: رنج تصادفی توزیع می‌شود، هیچ معنایی ندارد، صرفاً ابزورد است، و این مهربانانه‌ترین حرفی است که می‌شود درباره‌اش گفت.

این پزشک بدون خستگی برای کاهش رنج اطرافیانش می‌کوشد. اما ابداً قهرمان نیست. دکتر ریو می‌گوید: «این ماجرا اصلاً ربطی به قهرمانی ندارد. شاید فکر مسخره‌ای باشد اما تنها راه مبارزه با طاعون نزاکت است. شخصیت دیگری می‌پرسد نزاکت چیست. دکتر پاسخ می‌دهد، «انجام کارم».

در آخر، پس از بیشتر از یک سال، طاعون فروکش می‌کند. اهالی شهر جشن می‌گیرند. رنج تمام می‌شود. زندگی عادی بازمی‌گردد. اما کامو می‌نویسد دکتر ریو «می‌دانست که این وقایع‌نگاری نمی‌تواند داستان یک پیروزی قطعی باشد. صرفاً ثبت کارهایی است که باید انجام می‌شد و آنچه بی‌شک باز باید انجام شود، در برابر هراس». او ادامه می‌دهد طاعون «هرگز نمی‌میرد: صبورانه در اتاق‌های خواب، زیرزمین‌ها، کنده‌ها، دستمال‌ها، و کاغذهای کهنه انتظار می‌کشد» روزی را که دوباره «موش‌هایش را برماند و آنها را بفرستد که در شهری سعادتمند بمیرند».

زبان کامو با ما زبان زمانه‌ی ماست نه به این خاطر که غیبگویی است که توانسته پرده از چیزی بردارد که متخصصان بیماری‌های واگیر از آن عاجز بودند بلکه به این خاطر که جوانب ذات بشر را درست بررسی کرده. او برعکس ما می‌دانست که «هر کس این طاعون را در خودش دارد، چون هیچ‌کس در جهان، هیچ‌کس، از آن مصون نیست».

منبع:الن دوباتن، نیویورک تایمز

دیدگاه