نرگس باقری دانشیار دانشگاه و دارای دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است تا کنون از او آثاری چون “زنان در داستان” در حوزه پژوهش و سه مجموعه شعر با عناوین “از هزاره ترنج”، “نزدیک به نبض ماهیها”، “در جریان رگهایم باش” از سوی انتشارات مروارید و چندین کتاب در حوزه ادبیات کودک و نوجوان به چاپ رسیده است. او همچنین مقالات متعددی در نشریههای داخل و خارج از ایران به چاپ رسانده است.
سومین کتاب شعر شما “در جریان رگهایم باش” از سویی دعوت به درون شعر است، با خود این نامگذاری و از سوی دیگر دعوت به فهم درون آدمی. این را میگویم چون در ورودیه کتاب، این عبارت نوشته شده: “چون ما به سی و دو کلمه وجود خود آشنا شویم، همه اشیا از برای ما بهشت است” که ارجاعیست به اولویت معرفت نفس آدمی بر شناخت چیزها. این دو سویه را در این کتاب چطور پیوند دهیم؟
درون آدمی و شعر همیشه در پیوند بودهاند، شعر حاصل جوشش درونی و عواطف و هیجانات شاعر و برساختهی اندیشه و جهان زیستهی اوست، در واقع این جهان شاعر است که شعر را میسازد در نتیجه ورود به جهان شعر مقدمهی شناخت جهان از نگاه شاعر است. اما جملهای که در مقدمهی کتاب انتخاب شده است یکی از جملات کلیدی فرقهی حروفیه است که کلیدی برای درک مجموعه است. حروفیه، حروف را منشا فیض الاهی میدانند، در جریان رگهایم باش ارجاعات بسیاری به حروفیه دارد، ارتباط با پیر حروفیه، توجه به حروف و … که میتواند در خوانش کتاب مورد توجه قرار گیرد.
در قطعه شماره ۱ کتاب، “سنگ” هم در گذرگاه است و هم خود گذرگاه است، علاوه بر این، سنگ، آب است. این تبدیل ماهیت چیزها به هم، در ادامه شعر به پر شدن راوی از صدای “آ” و تبدیل آن به آبی که از چشم میریزد، منجر میشود. این همین و همان بودن ماهیت راوی و اشیا، چه نسبتی با دعوت ورودیه کتاب میسازد؟
در واقع پرسش شما دارد به سمت خوانش شعر پیش میرود و فضای تازهای باز میکند و من به عنوان پدیدآورندهی اثر تنها تا حدی میتوانم به باز شدن آن کمک کنم و توضیح چگونگی این روابط کار من نیست. این شعر مثل یک ورودیه زمانی را نشان میدهد که راوی با همین تغییر و تبدیلها و با حلول دیگری در او و او در دیگری وارد فضای شعر میشود و این تبدیلها حتی در اشیا اتفاق میافتد تا فضای مناسب برای روایت در نظر گرفته شده ایجاد شود.
“در جریان رگ هایم باش” هم شعر است و هم روایت داستانی، این ماهیت نامتعین، میل به وحدت دارد یا کثرت؟ یا میل به هردو و باز گذاشتن دست خواننده برای تاویل و تفسیر؟
“در جریان رگهایم باش” در دو روایت موازی پیش میرود که لزوماً منطبق بر هم نیستند، روایتهایی درهم تنیده که نمیتوان وحدتی برای آن در نظر گرفت. راوی در طول زمان و مکان هویت یکسانی ندارد و فکر میکنم دست خواننده برای تاویل و تفسیر باز باشد. این روایتی است که مایل است جاهای خالی را پر کند و از سویی پرسشهای دیگری مطرح کند و اسطورههایی را دستکاری کند. روایتی که میخواهد چیزهای زیادی بگوید اما چیزی نمیگوید. به گفتهی ادرین ریچ شاعر، چیزی که برای آن آمدهام/ درهم شکستگی است نه داستان آن/ خود آن چیز است نه اسطوره.
راوی “در جریان رگهایم باش” هم در تکثر خود و هم در تاریخ و جغرافیای متعدد در حال گذر است، در حال به یادآوردن خود خلقت است و هر چه را به یاد میآورد، بیان میکند که خیالپردازی خلاقانه است. راوی این کتاب، در حال بنای جهانی جدید با سرگذشتی جدید است؟
راوی تاریخ و جغرافیای خودش را به یاد میآورد و در حال بازسازی جهان ذهنی خود است. داستان خلقت موضوع بحث برانگیزی است، در واقع سرآغاز مباحث زنانه، ماجرای خلقت است و فکر میکنم برای اندیشیدن و دستیابی به هویت زنانه باید به آن برگشت. در جریان رگهایم باش، این کار را انجام میدهد و از تاریخ و جغرافیای خودش عبور میکند.
به نظر شما جهان جدید؛ جهانی که در شعر اتفاق میافتد، جهانی زنانه و متکثر است؟
در فرم کتاب یک روایت مسلط وجود ندارد. تکه تکه شدنها و پرشها و جاهای خالی، زمان مدور و تکرار شونده و …جهان یکدستی نمیسازند. خودی که در “در جریان رگهایم باش” وجود دارد یک خود یکپارچه و منسجم نیست، او در حال پراکنده شدن، از هم پاشیدن و شقه شقه شدن در تاریخ و جغرافیایی متکثر و پراکنده است که دلالتهای بسیاری در کتاب دارد. این جهان جدید علاوه بر آنکه ویژگیهای جهان مدرن و معاصر را دارد نشان دهنده یک جهان زنانه هم هست، چرا که جهان زنانه، جهانی متکثر است.
وقتی تمام قطعات “در جریان رگهایم باش” را بخوانیم به سی و دو کلمه وجود خود آشنا میشویم؟ یا ممکن است به این نکته رسیده باشیم که همه آنچه در سی و دو حرف الفبا خواندهایم، مثل آنچه در قطعه ۶۲ میخوانیم، پارو زدن در باد برای گذر از آسمان بوده است و غرق شدن در هوایی شیرین برای بازگشت به ابتدای کتاب و جور دیگر خواندن آن؟
جواب پرسش خودتان را دادهاید. در جریان رگهایم باش، پایان قطعی ندارد. میتواند پایان آن بازگشت به نخست باشد. میتوان بارها به جریان آفرینش برگشت و هر بار روایت دیگرگونی ساخت. در قطعهی ۴۳ آمده است که “ما در حال به خاطر آوردن یکدیگر هستیم” اما این تصویر هرگز جان نمیگیرد و آغاز و انجامی شکل نمیگیرد.
وقتی با فاصله و در جایگاه یک مخاطب به شعرتان نگاه میکنید، از کتاب اول تا کتاب ” در جریان رگهایم باش” چه خطوطی را پررنگتر میبینید؟
” از هزارهی ترنج”، نخستین مجموعه شعر است که شعرها در آن مجزا از یکدیگر چیده شدهاند اما بین بسیاری از آنها ارتباط زبانی و معنایی وجود دارد، در بیشتر آنها پیوند دهنده یک راوی زن است، ذهن و زبان زنانه یکی از دغدغههای اصلیست اما در کتاب تنوع موضوعی وجود دارد و کارکردهای زبانی کتاب کمرنگتر است. در “نزدیک به نبض ماهیها” شعرها یکدستتر هستند و ارتباط بین آنها زیاد است، دغدغههای زنانه همچنان وجود دارد اما تغزل پررنگتر است، عشق و ارتباطی که در این کتاب وجود دارد از کلیشهها فاصله میگیرد و اندیشه زنانه در آن قابل توجه است. احضار تاریخ، جغرافیا و اسطوره همچنان در شعرها وجود دارد، کارکردهای زبانی و توجه به فرم نیز در این کتاب نسبت به کتاب قبلی بیشتر است. ” در جریان رگهایم باش” متفاوتتر است، این مجموعه یک فرم کلی و گسترده دارد، دو روایت شعر و داستان موازی پیش میروند، تکنیکهای بیشتری دارد، کارکدها و دلالتهای زبانی و معنایی آن گسترده و قابل توجهتر است. اندیشهی پشت اثر با گذر از تاریخ، جغرافیا، اسطوره، زنان شاعر پیش ازین و لحن و زبان آنها، رمزگانهای حروفی و … گره خورده و دریچهی تازهای باز میکند.
این گفتگو از هنرآنلاین انتخاب و بازنشر شده.