آمرانه بودن رؤیای تمدن نوین اسلامی

  • 29 دی 1400 - 21:46
آمرانه بودن رؤیای تمدن نوین اسلامی

حکمت‌الله ملاصالحی، استاد تمام باستان‌شناسی دانشگاه تهران، در مقاله‌ای با عنوان «در رؤیای تمدن نوین اسلامی» که در اختیار خبرگزاری ایکنا قرار داده است به بررسی مفهوم تمدن نوین اسلامی و هویت ملی پرداخته است.

نوشتار پیش‌رو سرِ مخالفت و معاندت با اصل تمدن و حیات متمدنانه را ندارد. با اندیشه، ایده و آرمان هموار کردن راه و حرکت به سوی افتتاحِ افق تاریخ و زیست اقلیم و عالمی متعالی‌تر و معنوی‌تر نیز مخالفت نمی‌ورزد و معاندت ندارد، لیکن با نهادن بارهای سنگین و سهمگین‌تر به ‌نام دین بر شانه مرکب تاریخ موافق نیست. آن را به مصلحت و منفعت بشر نمی‌داند و نمی‌بیند. پشت به واقعیت‌های پیچیده عصری که در آن به ‌سر می‌بریم و با آن دست به گریبانیم و به دنبال گریزگاه‌های گردیدن و گشتن، که نه در دسترس هستند و نه اساساً یافتنی، به سراب‌ها دامن می‌زنند و توهمات را افزون می‌کنند. این نحوه نگاه رؤیایی بار مشکلات، معضلات، بحران‌ها، چالش‌ها و تنش‌ها را بر شانه بشر روزگار ما بیش از پیش افزون و نیز جامعه و جهان ما را بیش از پیش خطرخیز، شعله‌خیز و غم‌انگیز می‌کند و تاوانش را تاریخ، بشر و طبیعت می‌پردازد و همچنان خواهد پرداخت و چه سهمگین، خطرناک، خطرخیز و شعله‌خیز می‌پردازد.

سلبی که به موضوع می‌اندیشیم با شمار کثیری از مسئله‌های ریز و درشت مواجه می‌شویم که ایده تمدن نوین اسلامی را سراب و توهم آدم هایی می‌نگرد و می‌فهمد که رؤیاهای خوش در خواب می‌بینند؛ رؤیاهای خوش در خواب تاریخ! در خواب خوش بی‌خبری تاریخیِ آدم‌هایی که نمی‌بینند و نمی‌دانند و هشیار نیستند که در چگونه عصری به سر می‌برند و در چگونه جامعه و جهان شیشه‌ای، شکننده و آسیب‌پذیری زندگی می‌کنند. در جامعه و جهانی که متفکرانش از خطر انقراض آخرین گونه بشر از پایان تاریخ در اندیشه هگل، فوکویاما و دیگران سخن رفته است. در عصر تمدنی که یووال نوح هراری نیز از بشر خردمندی سخن می‌گوید که شتابان به سوی تسلیم شدن در برابر فناوری‌های پیچیده و هوشمندی به پیش می‌رود و به پیش می‌تازد که هویت انسانی او را از او ستانده و هرطور که «اراده» کنند می‌توانند آن را دستکاری و مخدوش کنند؛ خطری به مراتب ویرانگرتر و تهدیدانگیزتر از خطر تهدید و تخریب سلاح‌های کشتار جمعی از منظر او.

عصر شیشه‌ای

در یک جامعه و جهان و تاریخ و فرهنگ عصری که به طرز اغراق‌آمیزی متمدن است و صدای در هم شکستن ستون فقرات تن و جان و روان و رفتار انسانش زیر فشار سخت و ستبر اغراق تمدن، سنگین و سهمگین شنیده می‌شود. در جامعه و جهانی که برج‌ها و حصارهای بلند تمدن‌های بومی و منطقه‌ای را از پیش رو برگرفته است و با فناوری‌های آتشناکش چونان کوه یخ ذوبشان کرده است و آثار و اجساد و اجسام و مآثر تاریخی و فرهنگی‌شان را زیر سقف و پشت ویترین موزه‌های عالم مدرنش به تماشا نهاده است و ما را فرامی‌خواند که بتماشایشان برویم.

در عصری ‌چنین شیشه‌ای و شکننده و اینچنین انسان‌شمول و بی‌مرز و بی‌حصار و یله و بی‌مهار، رؤیای به پا کردن تمدنی دیگر را در خواب دیدن به ذهن انسان ضرب‌المثلی را تداعی می‌کند که می‌گوید: جهان در آتش می‌سوزد و عجوزه موهایش را فر می‌زند و چروک گونه‌هایش را با سرخاب می‌آراید‌. سخنی حکیمانه اما غم‌انگیز. عبارتی کوتاه لیکن دامنش بلند و پر از معنا. عبارتی که در آن می‌توان تصویر چهل‌تکه جامعه پیشا و پساانقلاب ما را در یک قرن اخیر در آن ردیابی و رصد کرد و دید. تصویری که هم بلندپروازی‌های حاکمان عصر استبداد شاهانه که در سر فکر خام حرکت به سوی تمدن بزرگ را می‌پختند و جشن‌های شاهانه را به مناسبت دو هزاره و پانصد سال تاریخ شاهنشاهی به راه می‌انداختند؛ بی‌آنکه ببینند و بدانند و بشناسند و بفهمند که در چه و چگونه عصر و عالمی زندگی می‌کنند و بر کدام تاریخ و سنت و میراثی تکیه زده‌اند در خاطر برمی‌انگیزد و در ذهن به یاد می‌آورد هم درشت‌گویی‌های خام حاکمان و نودولتیان جامعه پساانقلاب میهن ما را، که رؤیای تمدن نوین اسلامی را در خواب می‌بینند و در خواب در سر می‌پزند، تداعی می‌کند.

آن بلندپروازی‌های خام و رؤیاهای روزگار غم‌انگیز استبداد شاهانه را مردم ما بسیار گران و پرهزینه و خسارت‌بار پرداختند و سرانجام فشار سخت و ستبر و سهمگینِ آن خسارت‌ها و هزینه‌ها سقف‌ها و ستون‌های کاخ استبداد شاهانه سلسله پهلوی را در هم شکست و آوارش را بر سر ملت ما فروریخت. آواری که همچنان سختی و سنگینی‌اش بر سر مردم ما  احساس می‌شود. آن اشراف‌منشی‌ها و گنده‌گویی‌ها و بلندپروازی‌های خام عصر استبداد شاهانه از صفحه ذهن و وجدان جمعی جامعه ما نه تنها زدوده نشد و از یاد نرفت، که اینک سر از آستینی دیگر با نام و نمادی دیگر بیرون کشیده و با ادبیاتی دیگر بر صحنه آمده است و سخن می‌گوید و اوهامی دیگر را در سر دارد و و رؤیای دیگری را در خواب می‌بیند و در خواب در سر می‌پزد. در اینکه بخش مهمی از تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما در همین رؤیاها و اوهام و اسطوره‌های دیرپا ره سپرده است چندان محل تردید نیست. کثیری از آدمیان این‌چنین زندگی می‌کنند. این‌چنین زیسته‌اند و این‌چنین چشم از جهان فروبسته‌اند. اتفاقاً حاکمان جامعه و جهان بشری ما که بر تخت قدرت و ثروت و مکنت تکیه زده‌اند هم رؤیایی‌تر کشور گشوده‌اند و هم رؤیایی‌تر و خواب‌گرفته‌تر فرجام ستون فقرات قدرت و حاکمیتشان فروپاشیده است.

دیدن درست واقعیت‌ها، ردیابی و رصد هوشمندانه رخدادها و تدبیر با حکمت و خرد و منطق تحولاتی که در درون و بیرون مرزهای جغرافیای جامعه و جهانی که در آن زندگی می‌کنیم آن‌قدر سهل و در دسترس و دم دست نبوده است که اغلب گمان برده‌ایم و پنداشته‌ایم. اساساً رؤیایی زیستن به سهل‌انگاری و بی‌خبری دامن می‌زند. مانع بر سر راه دیدن واقعیت‌ها می‌شود؛ به ویژه وقتی با جزم و جمود و تعصب و تبختر همپا و همگام و همراه می‌شود، عرصه بر دیدن واقعیت‌ها و ردیابی و رصد و تدبیر هوشمندانه رخدادها آنچنان تنگ می‌شود که حتی نوک پنجه و پای خود را هم نمی‌بینیم. آنکه به سراب چشم دوخته است اگر چشمه‌ای هم زیر گامهایش بجوشد نمی‌بیند.

کم‌رنگ شدن هویت ملی 

نکته مهم دیگری که نگاه سلبی را به ایده تمدن نوین اسلامی تقویت می‌کند کم‌رنگ شدن مرزهای سرزمینی و بی‌رمق شدن نظام‌های ارزشی و سنت‌های اعتقادی و قومی و قبیله‌ای و نحوه زندگی و اقتصاد و معیشت بسته و خودبسنده ملی و هویت‌های قومی و قبیله‌ای و عشیره‌ای در جامعه و جهانی است که بی‌مرز و بی‌حصار و یله و بی‌مهار فراتر و فراسوی اراده ما ره می‌سپارد؛ در جامعه و جهان پر از جنبش و پرخیزش و تموج و تحرک و شتاب و التهاب که انسان‌شمول و سیاره‌ای ره می‌سپارد، در جامعه و جهانی که رخدادها و تحولاتش بر اراده و عزم آدمیان پیشی گرفته‌اند، عالم مدرن با مرزبندی‌های سرزمینی و پدیده ملت ـ دولت‌های نوبنیاد در قاره غربی افتتاح شد و به دیگر قاره‌ها و منطقه‌های جغرافیای تاریخی جامعه و جهان بشری تسری یافت، لیکن تحولات بی‌سابقه عظیم علمی و فنی و فکری و فرهنگی و مدنی پی به پی و پیامدهای سپسین و دستاوردهای جهانی و همه‌گیرش در مقیاسی انسان‌شمول و فراگیر و سیاره‌ای بر فرهنگ و زندگی و روان و رفتار جمعیت‌های جهان اثرات ژرف نهاد و پیامدهای ژرف داشت؛ تا آنجا که جمعیت‌های میلیاردی سیاره ما واقعاً احساس می‌کنند که در یک دهکده جهانی زندگی می‌کنند و سخت و ستبر تار و پود سرنوشتشان به هم گره خورده است. عملاً مرزهای سیاسی و ملی و ارزشی و سنت‌های اعتقادی چونان پوسته و قشر برینیِ تحولاتی را پوشانده‌اند که پی به پی و بی‌امان و نفسگیر و یله و بی‌مهار دم به دم رخ می‌دهند.

محل تردید نیست که در هیچ دوره‌ای این‌چنین سیال و شناور چرخش و گردش جابه‌جایی و نقل و انتقال جمعیت‌ها و فکرها و فرهنگ‌ها و باورها و عقل‌ها و علم‌ها و هنرها و مهارت‌ها و فناوری‌ها و دستاوردها و فرآورده‌های جامعه و جهان بشری را از قاره‌ای به قاره‌ای دیگر، از سرزمینی به سرزمین دیگر، از جامعه‌ای به جامعه‌ای دیگر تجربه نکرده‌ایم و سراغ نداشته‌ایم و گواه نبوده‌ایم و ندیده‌ایم و نزیسته‌ایم.

احیای هر ملتی شدنی نیست

در چنین جامعه و جهانی دادوستدهای بی‌سقف و بی‌حصار و یله و بی‌مهارِ ذوق‌ها و ذایقه‌ها، عقل‌ها و علم‌ها و مهاجرت و انتشار هنرها و خلاقیت‌ها، رؤیای برکشیدن و برافراشتن دوباره حصارهای بلند قومی و قبیله‌ای و ملی و احیا و بازسازی سنتهای اعتقادی فرقه‌ای و ایدئولوژیک گذشته و افراشتن پرچم تقابل میان دارالحرب و دارالکفر، دارالمؤمنین و دارالمشرکین، قوم برگزیده و قوم خادم و امت مشمول رستگاری و جمعیت‌های مستحق و مشمول عذاب و عقاب الهی حتی اگر بر فرض محال بپذیریم امکان تحققش می‌تواند وجود داشته باشد، سر از تقابل‌ها و تضادهای خطرخیز و خطرناک و پرهزینه و خسارت‌بار بسیار برخواهد کشید و خونریزی‌های فرقه‌ای و مذهبی بسیاری را با قساوت و سنگدلی مهارناپذیر به دنبال خواهد آورد و به آنها دامن خواهد زد.

احیا و بازسازی این یا آن امت اعتقادی نیز نه تنها شدنی نیست، که به مصلحت و منفعت جامعه و جهان بشری نیز نیست. روزگار تمدن‌های بومی و ایدئولوژیک به سر آمده است. تجربه انقلاب‌های شکست‌خورده و خونبار بلوک شرق کمونیستی درس عبرتی برای همه نظام‌های سیاسی است که رؤیای تمدن‌های نوین ایدئولوژیک را در سر می‌پزند و در خواب می‌بینند. تاریخ و فرهنگ غنی و دیرپای گرجستان و ارمنستان مسیحی با تاریخ و فرهنگ ما ایرانیان بیشتر در هم تنیده و خویشاوند است تا با تاریخ و فرهنگ مالزی‌های تازه‌مسلمان.

استدلال سلبی و انتقادی دیگری که بر ایده و آرمان و یا به تعبیر ما رؤیای تمدن نوین اسلامی می‌توان مطرح کرد، هرسه مفهوم تمدن و نوین و اسلامی است که هم سوار بر مرکب دنیای مدرن هستند و هم خود بار مفهومی نظام دانایی و ارزش‌ها و اندیشه تاریخی و علم و عقل مدرنینه را بر شانه می‌کشند.

بحث را با سؤال نخست پی می‌گیریم. کدام تمدن؟ تمدن را برابر فارسی (Civilization) در دوره جدید وضع کرده‌ایم. صدالبته مصادیقش را به مثابه جامعه شهری و باشندگان شهری و متشکل از جمعیت و نفوس بیش از پنج هزار نفر و مجهز به نهادها و سازمان‌های اداری و اجرایی و کانون قدرت و حکومت و نیروهای کار و هنر و صنعت متخصص و ماهر و اقتصاد و معیشت باز و ناخودکفا و بهره‌مند از مازاد تولید و مجهز به مدیریت رسمی و حکومتی دادوستد و تجارت و بازرگانی با جوامع دیگر و برخوردار از نهاد دین رسمی و نهاد نظامی و نظام نوشتاری و کتابت و شاخصه‎‌های دیگر از این دست را که مدیون مطالعات گسترده باستان‌شناس با مدار استرالیایی ـ بریتانیایی ورگوردن چایلد هستیم از پنج هزاره پیش در مناطق غرب آسیا از کرانه‌های هیرمند و هامون و هلیل‌رود در شرق و جنوب شرق و جنوب غرب ایران و اروند و کارون در دشت خوزستان گرفته تا جنوب میان رودان و آسیای صغیر و مصر و حوزه دریای اژه و جزایر سیکلادی و جزیره کرت از آغاز هزاره سوم پیش از میلاد یعنی از پنج هزاره پیش از روزگار ما شاهد هستیم. مفهوم تمدن چونان شمار کثیری از مفاهیم دیگر متناسب با پدیدار شدن مصادیق جدید جامه معنای نو بر تن پوشید و هربار از نو معنا و فهمیده شد.

بر سر این مفهوم سؤال خیر و مناقشه‌انگیر و اختلاف‌افکن هیچ هم‌نظری و اتفاق آرا نیست. وصف و تعریف واحد و جامع و مانعی نیز درباره‌اش در دست نیست. شاخصه‌هایی را که چایلد در وصف تمدن با اتکا به شواهد و قرائن باستان‌شناختی پیشنهاد کرد و در پیش گفته شد همچنان بر دیگر وصف‌ها و تعریف‌ها و شاخصه‌های پیشنهاد و مطرح‌شده اندیشمندان و عالمان و مورخان روزگار ما سروری می‌کند. پیشنهاد منادیان تمدن نوین اسلامی در چهار دهه، بیش از چهار هزاره به تاریخ و فرهنگ و مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی و محوطه‌های باستانی کشور آسیب رسانده و ویرانی به بارآورده است. یک نگاه با دقت و تأمل و توجه و تفطن به معماری نازیبا و آشوبناک بی‌هویت و شلخته جامعه شهری و روستایی دهه‌های پس از انقلاب و آنارشیسم در ساخت و سازهایی که نه مبتنی بر عقلانیت و منطق و ارزش‌های مدرنیته است و نه از سنت و میراث معماری و دستاوردهای عظیم مهندسان و معماران هنرمند خود بهره می‌گیرد و تغذیه می‌کند.

بسنده است که بدانیم در زندان چه بافت‌ها و فضاهای آنارشیستی و آشوبناک و آشفته‌ای که نه زیبایی می‌فهمد و نه با آهنگ و هماهنگی و تناسب و تقارن میان اجزا و عناصر می‌تواند نسبت برقرار کند. حاکمان و نودولتیان و مدیران خفته و خام چنین جامعه‌ای اینک منادی تمدن نوین اسلامی‌اند و در خواب رؤیای تحققش در سر می‌پزند.

نقد و نگاه سلبی دیگری که به ایده یا آرمان و یا به تعبیر ما رؤیای تمدن نوین اسلامی وارد است آمرانه و دستوری بودنش است، در حالی که جامعه‌ها، فرهنگ‌ها و تمدن‌ها آمرانه و دستوری پی افکنده و به پا نمی‌شوند و بنیاد نمی‌پذیرند و با فرمان حاکمان و حکومتیان و فرمانروایان پدید نیامده‌اند. در پس پشت میدان نقش جهان و مسجد شاه و شیخ لطف‌الله و بازار قیصریه و کاخ عالی قاپو بیش و پیش از آنکه شاه صفوی دیده شود می‌باید حکمت و خرد و فکر و فرهنگ و هنر و هنرمندی و ایمان و اخلاق و معنویت و انگیره و نشاط معنوی و شور و سرور جمعی و احساس شکوهمندی و قدرت و اقتدار تاریخ و فرهنگ و منش ایرانیان مسلمان و همبستگی عمیق اجتماعی آنها را ردیابی و رصد کرد و دید؛ همبستگی اجتماعی و نشاط معنوی که در جامعه ایرانیان آن روزگار بر صحنه فرهنگ و زندگی و روان رفتار آنها حضور فعالی داشت. در پدید آمدنشان نقش و سهم ستبر و سنگینی را بر شانه می‌کشید. به دیگر سخن این‌طور نبوده است که شبی حاکمی و سلطانی در خواب رؤیای جامعه و جهانی نو را می‌دید و وقتی صبح از خواب برمی‌خاست، فرمان جامعه و جهانی نو را به «رعایای» تحت حاکمیت خود صادر می‌کرد.

پی افکندن و بنیاد نهادن یک جامعه و جهان نو و یک فرهنگ و زندگی نو، افتتاح یک عهد و عصری نو، بر صحنه آمدن جان‌ها و تکوین عالمی نو و طلوع و برآمدن خورشید انسانی نو مستلزم هم احساس نیاز به جامعه و جهانی نو و فکری نو و عهدی نو و عصری نو است و هم کشف و دسترسی و دستیابی انسان به استعدادها و امکانات نهان و نو وجودی خویش؛ اتفاقی که هم در نقطه عزیمت و حرکت و افتتاح تاریخ و فرهنگ ایرانیان در عهد باستان با ظهور زرتشت و طلوع خورشید حکمت و خرد ایرانیان و برآمدن سردار نامدار ایرانی کورش افتاد و هم در یونان باستان با برآمدن چهره‌های نامداری چون هومر و بر صحنه آمدن متفکران و حکیمان پیشاسقراطی و فیلسوفان پساسقراطی محقق شد. جنبش‌ها و خیزش‌ها و ریزش‌های عظیم فکری و مدنی و معنوی علی‌رغم تأثیری که از بیرون می‌پذیرفتند، عمیقاً درون‌زا بودند و از جان و جهان و اقلیم درون انسان‌ها و مردم آن جوامع برخاسته و برآمده بودند نه از بالا و بیرون و آمرانه و دستوری. نقش همبستگی و سهم نشاط اجتماعی و اراده و عزم جمعی و خواست و انگیزه و نشاط و شور و شعور همگانی و کنجکاوی‌ها و کنش‌ها و چشش‌ها و خیزش‌ها و ریزش‌های سازنده و خلاق انسان‌های هنرمند و خوش‌ذوق و بهره‌مند از استعداد و هوش و نبوغ فکری در چنین برهه‌های حساس و مهم تاریخی سرنوشت‌ساز و تعیین‌کننده بوده است. اروپای چهار سده و نیم اخیر چنین جامعه و جهانی است.

دو قرن تجربه نامعاصربودگی

دو قرن از هنگام برآمدن سلسله قاجار در کشور ما تا روزگار ما که تسامحاً تاریخ معاصر جامعه ما ایرانیان اطلاق شده است در تراز و ترازوی عمر کوتاه ما زمان کوتاهی نیست. دو قرن تجربه نامعاصربودگی و فقدان معاصرت با تحولات دنیای مدرن و ارزش‌ها و نظام‌های دانایی و عقل و علم مدرنیته. دو قرن سرگشتگی و زوال تاریخی. دو قرن در یک دست با سیخ ستیز سوار بر مرکب دستاوردهای عظیم عقل و علم و عمل و ارزش‌های مدرنیته و در دست دیگر مهار مرکب سرکش و در سر فکر بازگشت به خویش و احیا و اجرای اسلام ناب و نبش قبر سنت‌ها و ارزش‌های مدفون گذشته و ماله‌کشی و نهان کردن پی به پی سقف‌ها و دیوار‌های خانه‌های ناامن سنت‌ها و آموزه‌ها و باورهای ترک‌خورده و اینک درصدد و در طلب تحقق رؤیای تمدن نوین اسلامی در سر. سخن این است در کجا و در کدام سرزمینی آمرانه و از بالا می‌خواهیم که فرمان پی افکندن تمدن نوین اسلامی را صادر کنیم؟! روی برج میلاد و برج‌های کلانشهر تهران؟! روی آوارهای سنگین و ویرانی‌های سهمگین امارت اسلامی طالبان؟! روی برج‌های به آسمان افراشته ساخته غربیان در سرزمین کشورخوانده‌های امیران و خلفا و شیخ‌های کرانه‌های جنوبی خلیج فارس؟!

خدمت و مددی را که ناخواسته عقل و علم و فناوری‌های عالم مدرن به دین و سنت‌های دینی رساندند بسیار به منفعت و مصلحت دین بوده است. بار مسئولیت‌های سنگینی را که در حیطه صلاحیت دین نبود از شانه دین برگرفتند. اینک دین و سنت‌های دینی فارغ‌بال‌تر می‌توانند در سنگر واقعی خود بمانند و جان انسان‌ها را در همان سنگر متحول کنند و به خودسازی و خودآگاهی فرابخوانند. به تعبیر اقبال: «جان چو دیگر شد جهان دیگر شود» نه وارونه و معکوس. اگر چنین کنیم خطای بزرگی را مرتکب شده‌ایم.

حافظ فرمود: «عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو». بسیار فشرده و کوتاه از زاویه نگاه سلبی و انتقادی درباب رؤیای«تمدن نوین اسلامی» سخن گفتیم. اینک ممکن است گفته شود که به صورت ایجابی و اثباتی هم می‌توان به رؤیای تمدن نوین اسلامی به مثابه یک ایده، فکر و آرمان نگاه افکند؟ پاسخ این است که ذیل چنین مفهوم و عنوانی خیر. ذیل مفهوم و عنوان و ایده و آرمان دیگری آری. فی‌المثل ذیل ایده و اندیشه و آرمان «حرکت به سوی هموار کردن و گشودن راه به سوی یک جامعه و جهانی متعالی‌تر و معنوی‌تر و اخلاقی‌تر و آزادتر و عادلانه‌تر و ایمن‌تر در مقیاسی جهانی و جهان‌شمول. ممکن است گفته شود که چگونه می‌توان گام در مسیر چنین ایده و آرمانی نهاد که در کتاب و کلام و شرع و شریعت و فقاهتش هم نابرابری‌های محتوایی و هم ساختاریِ انسانی و اعتقادی و جنسیتی وجود دارد و هم دست و دامنش پر از قربانی‌های بسیار نهادینه‌شده است و هم خونریزی‌ها و سنگدلی‌های بسیاری از آن نابرابری‌ها و تبعیض‌ها در تاریخ خیزش و ریزش کرده است.

زیان توجیهات کژ متعصبانه

با سرپوش و درپوش نهادن به این همه ترک‌خوردگی ها و ماله‌کشی‌ها و چشم‌پوشی‌ها و اغماض‌های غلیظ و توجیهات کژ متعصبانه نمی‌توان ایده و آرمان دنیای ایمن‌تر و آزادتر و عادلانه را در سر پخت. صدالبته با نقدهای دلیرانه و خردمندانه و هوشمندانه و بازخوانی‌های اصیل و واقعی می‌توان پوسته‌ها و صدف‌ها را شکست و به هسته‌ها و گوهرها دست یافت. می‌توان دست به یک افسون و افسانه‌زدایی از جنس و سنخ دیگری زد. اتفاقاً افسانه و افسون‌زدایی‌های وحیانی و نبوی در تاریخ از افسون و افسانه‌زدایی‌های «لوگوس» هلنی بسیار ژرف‌تر و گوهرین‌تر بوده است. لوگوس هلنی در آتن زیر معبد ایزدبانوی آتنا یعنی میتوس پدید آمد و یونانیان باستان بر آئین‌های اسطوره‌ای و پاگانیسمی خود ماندند و در دفاع از آن آئین‌ها و سنت‌های پاگانیسمی سقراط را محاکمه کردند و به شهادت رساندند. پل رسول که وارد آتنِ با آن همه پیشینه و میراث عظیم فکری و فلسفی شد، بشارت خدایی را در گوش و هوش آتنیان داد که برآمده از سنت و میراث نبوی بود و پیامبرش عیسی بن مریم(ع) و سرانجام یونانیان نیوشای کلام و پیام و مژده خوشی شدند که بساط بت‌ها و بتکده‌ها و خدایان اسطوره‌ای را برمی‌چید و روی ویرانه‌هایش معبد خدای یگانه را بنیاد می‌نهاد. چنین است افسانه و افسون‌زدایی نبوی و وحیانی.

به هر روی در اینکه ایران زمینِ تاریخی و فرهنگی و مدنی و معنوی بالمعنی الاخص و منطقه غرب آسیا به طریق اولی یا هلال حاصلخیز به تعبیر باستان‌شناختی از هزاره‌های دهم و سپس‌تر تا پیش از تحولات عظیم تاریخی قرون متأخر در قاره غربی از تأثیرگذارترین منطقه‌ها در جغرافیای تاریخ و فرهنگ جامعه و جهان بشری ما بوده است محل تردید نیست.

مواریث عظیم فکری و فرهنگی و مآثر و ذخایز غنی مدنی و معنوی را که ذیل مفهوم تمدن اسلامی می‌شناسیم از حکمت و عرفان و اشراق و عرفان و فلسفه و فقه و کلام و اخلاق و علم و هنر و صنعتش بی‌نام ایران قابل تصور نیست. این تمدن یکی از غنی و پرمایه و جامع و فربه‌ترین و تأثیرگذارترین تمدن‌ها تا پیش از به پا خاستن طوفان تحولات دوره جدید در منطقه غربی تاریخ، با دستاوردهای بسیار عظیم فکری حکمی و فلسفی و فرهنگی و مدنی و معنوی و ادبی و عرفانی و اخلاقی و هنری و قس علی هذا در تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری بوده است.

بدون ایران و حضور ایرانیان یا نامی از تمدن اسلامی در میان نبود و یا اگر بود هیچ‌گاه به چنین غنا و پرمایگی و فربهی و وسعتی عالمگیر نمی‌رسید و وجود نداشت. دست و دامن ایران پر از میراثی است که ایرانیان را به واکاوی و بازخوانی و نقد تاریخی ژرف و بنیادین فرامی‌خواند. مراد از واکاوی و بازخوانی نبش قبر باستان‌شناختی و رویکردهای فیلولوژیک و موزه‌ای نیست. اعتبار و اهمیت آن رویکردها و واکاوی‌های باستان‌شناختی و فیلولوژیک و موزه‌ای را کوچک نمی‌شماریم و حقیر نمی‌بینیم و تضعیفش نمی‌کنیم و در حاشیه هم وانمی‌نهیم، لیکن رویکردها و جستن‌ها و نقدها و واکاوی‌ها و یا کشف و یافتن و دیدن و دانستن و شناختن و فهمیدن از جنسی دیگر و سنخی دیگر و بر سبک و سیاقی و روش‌شناسی و معرفت‌شناسی دیگری از منظر ما هم هست که می‌تواند ما را با دست و دامنی پر وارد گفت‌وگویی زنده و اصیل و دادن و ستادن و مفاهمه جدی و واقعی در مقیاسی جهانی کند. در این موضع و مقام و آوردگاه است که به تعبیر حضرت مولوی: «چونکه صد آمد نود هم پیش ماست» نه چون که نود آمد لزوماً صد هم پیش ماست!
حکمت‌الله ملاصالحی ۱۰/۹/۱۴۰۰.

بازخوانی مفاهیم کهن اجتناب‌ناپذیر است

بازمی‌گردیم به پرسش‌های آغازین نوشتار که تناقض رؤیای تمدن نوین اسلامی را آشکارتر می‌کند. مفهوم تمدن و نوین و اسلامی را وامدار نظام دانایی، اندیشه تاریخی و تاریخ‌مدار و عقل و علم تجربی دوره جدید هستیم. چنانکه شمار کثیری از الفاظ و اصطلاحات و مفاهیم تاریخی و فرهنگی و اجتماعی و فلسفی و علمی دیگر را. نظام دانایی و اندیشه و عقل و علم جدید بر تن و قامت بسیاری از لفظها و اسمها و مفاهیم کهن جامه معنای نو بریده و دریده و دوخته و پوشانده است؛ هم کشف و دستیابی به منابع و یافته‌های جدید و هم اتفاقات و تحولات تاریخی و فرهنگی و سیاسی و مدنی و معنوی جدید که مصادیق جدید را به دنبال داشته است بازخوانی و وصف تعریف مفاهیم کهن را اجتناب‌ناپذیر کرده است.

مفاهیم تمدن و نوین و اسلامی را از جمله کثیری از اصطلاحات و مفاهیم دیگر مانند فرهنگ و تمدن اسلامی، هنر اسلامی، فلسفه اسلامی، عرفان اسلامی، سنت اسلامی، مواریث و مآثر اسلامی همه یکسر الفاظ و اصطلاحات بازخوانی و بازتعریف‌شده ذیل نظام دانایی و اندیشه تاریخی و عقل و علم مدرنیته هستند. آنها که رؤیای تمدن نوین اسلامی را در سر دارند می‌باید نخست از خود بپرسند که چگونه سوار بر مرکب اندیشه تاریخی و عقل و علم و ارزش‌های مدرنیته می‌خواهند پی‌های تمدن دیگری را به نام اسلام پی نهند؟ چگونه با چنین تناقض آشکاری مواجه خواهند شد؟ تناقضی که می‌توانید آن را از سر تا پای معماری نازیبا، آنارشیستی، آشوبناک، شلخته، ناهماهنگ، مغالطه‌آمیز و بافت‌های شهر و روستای جامعه پساانقلاب ببینید.

معماری را مصداق گرفته‌ایم، چون به‌رغم ماهیت انتزاعی‌اش بیش از انواع دیگر هنرها تن و جانش با تن و جان فرهنگ و زندگی و روان و رفتار و زیست اقلیم و عالم بشری ما کثیرالاضلاع و کثیرالافعال و کثیرالاهداف در هم تنیده است. معماری فلسفی‌ترین هنرهاست، حتی فلسفی‌تر از شعر و موسیقی. همان تشکل و ساختاربندی و ساماندهی عقلانی و منطقی که فلسفه با زبان و اصطلاحات عرفی و خام درست تعریف نشده و متناقض می‌کند و آنها را تا ژرفاژرف وجود برمی‌کشد و باده معانی نو بر تنشان می‌پوشاند همین کار را معماری میکند. در هنر معماری ماده‌های خام و پراکنده در طبیعت سر از تشکل و ساختاربندی و میناکاری‌های هندسی و با دقت و مراقبت هنرمندانه طراحی و مهندسی می‌شوند و در فضاهای استحسانی و پرشکوه برکشیده می‌شوند.

معماری جامعه پساانقلاب ما با اینها بیگانه است. تصادفی نیست که ساکنان درون این فضاها نیز نمی‌توانند با محیط زندگی خود با شهری که در آن زاده شده‌اند و زندگی می‌کنند نسبت برقرار کنند. احساس می‌کنند در خانه خویش بیگانه‌اند. اتفاقاً رؤیای تمدن نوین اسلامی مهر تأییدی بر مدعای ما می‌نهد. می‌خواهیم عالم دیگری را بنیاد نهیم و خانه دیگری را پی بنهیم و به پا کنیم، چون در خانه‌ای که زندگی می‌کنیم احساس کرده‌ایم که خانه ما نیست. هماهنگ با نیازهای ما خواست‌های ما تاریخ و فرهنگ و زندگی ما سنت و میراث ما اخلاق و ادب و آداب مدنی و معنوی ما نیست، اما جایی جز فرار به سرزمین بیگانه برای بنیاد نهادن عالمی نو مانده است؟!

حیطه مسئولیت دین

نگاه سلبی و انتقادی دیگری که بر رؤیای تمدن نوین اسلامی می‎توان افکند و وارد آورد، مسئله حدود نقش و حیطه مسئولیت دین در دنیای مدرن است. در جوامع پیشامدرن نقش و سهمی را که سنت‌های دینی بر شانه می‌کشیدند و بر دوش گرفته بودند بسیار سنگین و همه‌سویه بود. سنت‌های دینی و معابد پرشکوه و جلال در هسته و کانون توجه و تشعشع جامعه‌ها و جمعیت‌های شهری و شهرزی آغازین در غرب آسیا بودند و حضور پررنگ لعاب و غلیظی داشتند. سنگ آسیاب تمدن‌های آغازین عهد باستان بر مدار دین و سنت‌ها و آموزه‌های دین رسمی و حکومتی می‌گردید و می‌چرخید. در هزاره‌های سپسین در روزگار باستان ایرانشهر شاهنشاهی سلسله ساسانی و امپراطوری روم نیز وضع بر همین منوال و روال بود.

در قرون میانه نیز علی‌الخصوص قرون وسطای مسیحیت پاپ‌های اعظم و تمدن کلیساها و همچنین جهان اسلام نقش و سهم دین و سنت‌های دینی همه‌جانبه و فراگیر و محوری بود. کلیساها و معابد و مساجد پرشکوه و یا به تعبیر هگل هنر بزرگ در ثقل جغرافیای تاریخ و فرهنگ و جامعه و جهان بشری آن زمان قرار داشتند و کانون توجه و تشعشع بودند می‌درخشیدند و حضور بسیار پررنگی داشتند. در عالم مدرن روی آوارشان موزه‌های روزگار ما بنیاد نهاده شده‌اند.

به دیگر سخن روزگاری که به موزه‌های پرشکوهش شهره است و شاخص نه به معابدش. بنیاد نهادن و به پاکردن کلیساها و معابد و مساجد پرشکوه برای خدایان و به تعبیرهگل روزگار هنر بزرگ پایان گرفته است. البته می‌توان با سوء استفاده و سوء مدد از دین برای احراز و ابراز هویت و باهزینه کلان چنین معابدی را به پاکرد، لیکن عابدان و زاهدان و زائرانی را که می‌باید زیر سقف معابد و کلیساها و مساجد عالم مدرن برای عبادت گرد هم آیند در کجا خواهید یافت! سنت‌ها و آموزه‌های دینی به هر میزان تاریخی‌تر شده‌اند و در چنبره زمان تاریخی گرفتار آمده و با دنیا بر سر یک خوان ضیافت هم‌سفره و هم‌لقمه شده‌اند و بیشتر و بیشتر فریب دنیا را خورده‌اند و با زمان تاریخی آمده‌اند و با زمان تاریخی رفته‌اند.

دیدگاه