«اینجا شیراز است سومین حرم اهل بیت»

  • 14 فروردین 1397 - 9:30
«اینجا شیراز است سومین حرم اهل بیت»

دکتر سعید نیاکوثری

مدیر کانون فرهنگی هنری صبا


اینجا شیراز است سومین حرم اهل بیت (ع)؛ جایی که متشرع نماها بی اعتنا به حرمت مذهبیون، قداست مذهب را بازیچه عقده گشایی‌های سیاست زدگی‌ خویش می‌کنند و باور عموم ساده اندیش را ابزار ایمنی خود.

اینجا شیراز است شهر عالمان و عارفان و مهد فرهنگ و هنر که دیرنده خورشید تابناکش از بلندای گنبد نیلی شاهچراغ برمی تابد و ماهتاب غزلهای عارفانش عطر معرفت الهی را در لابه لای بهارهای نارنجش می‌تراود اما دریغ که بنای فرهنگ رفیعش محصور اندیشه‌های حقیر آنانی است که مذهب برایشان تعریفی جز نان، نردبان تیغ و شمشیر تعصب ندارد و اسلام نزدشان تعبیری جز خشم و خشونت و بیداد و شلاق ندارد!

سال‌های طولانی است شاهدیم جمهوری اسلامی رنجور قلمهایی است که نه شرم از اسلام دارند و نه حجب از خون شهدا، هرآنچه در قاب حقیر حقارت و دام تنگ تعصبشان نگنجد و عطش قدرت طلبی‌شان رافرو ننشاند، با هزینه خون شهیدان معزز و مایه گذاردن از نظام و سفله انگاشتن خرد جمعی، بی پروا از سئوال روز معاد و دلگرم به عِرق مذهبی عوام، برای عقده گشایی خود، تیغ تعصبشان را در جان جامعه فرو می‌برند و باز این نهادهای قضایی و انتظامی هستند که باید بار سنگین پرونده‌های جرائم اجتماعی محصول تفکر ایشان را به دوش کشند و علت العلل ۱۵ ملیون پرونده قضایی تنها ریشه در نگاه تنگ متشرع نماهایی دارد که خود را یک سر و گردن بالاتر از دیانت و درایت نظام می‌دانند. همان به ظاهر متشرعینی که بزرگان قوم نیز خطر تیغ و قلمشان را بارها و بارها عنوان می‌فرمودند و رهبر نیز بر این امر صحه گذارده‌اند و عجبا علیرغم همه عنادی که دارند متکی به قوای پوپولیسمی، دفاع از نظام را بهانه می‌کنند تا آسوده خاطر به نام دین و شریعت، بن بست های سیاسی، حزبی و جناحی خویش را راهی به بیرون بگشایند.

خوب به خاطر دارم ۴۰ سال پیش نیز با چنین افراطی گری هایی، از اموال عمومی چه هزینه‌ها نکردند تا هر شب با پول رنج کشیده مردم، خواب را برهمه حرام نموده و در سر چهار راه‌ها، با یورش به کاست‌های موسیقی، بر روی نوارهای مغناطیسی، آهن ربا کشیدند تا مبادا کسی با شنیدن سه تار عبادی، سنتور پایور، پیانو جواد معروفی، تار شهناز و یا گل‌های رنگارنگ وارد جهنم نشود! همان نوارها و کاست‌هایی که امروز به راحتی از رسانه میلی پخش می‌شود.

تعصب کور همین جماعت بود که موجب شد در مقابل چشم مبهوت جهانیان ۱۰ سال تمام، دانشکده موسیقی تعطیل و هارمونی و کنتر پوان ابزار تهاجم فرهنگی تلقی و مریم میرزاخانی ها و چه نخبگانی دیگر که از مملکت نرفتند و چه تبلیغات و هجمه‌هایی که در جهان برایمان صورت نگرفت و چه هزینه‌های کلانی که می‌بایست صرف توسعه فرهنگی کشور و بالندگی نسل جوان شود و تماماً خاکستر شعله‌های دگم اندیشی های خودسرانه ایشان نشد.

اصلاً چرا راه دور برویم؟!! نگارنده به واسطه کتابخانه‌ای کوچک و با اصرار مدیران فرهنگی وقت، عضو ممیز صدور مجوز کتاب به خارج از کشور بودم! چه ساعت‌های ارزشمندی که به جای تولیدات فرهنگی، می‌بایست بررسی کنیم که آیا کتاب بزبز قندی!!! که فلان پزشک متخصص قصد ارسال آن به خارج از کشور برای نوه کوچکش داشت، صلاحیت مهر خروج از کشور دارد یا خیر؟ بنده خسته از این نگاه حقیر فرهنگی، خدمت مدیر رسیدم و گفتم دیگر حاضر به شرکت در این‌جلسه نیستم. ایشان ابراز داشتند برای امنیت کشور لازم است!! من هم گفتم اگر بزبز قندی امنیت کشور را به هم میزند، بگذار که بزند!!!

خروج مجوز ساز خود داستان کمدی دیگری بود که هر کس می‌خواست یک نی، یک سنتور یا یک ویلن از کشور خارج کند، باید ساز را به اداره ارشاد که آن روزها در خیابان پوستچی شیراز بود بیاورد و پس از طی چندین هفته و پر نمودن فرم موفق به خروج ساز از کشور گردد.

سعی من نقد بر نقب قلمهای محیلانه ایست که خوب می‌دانند برگزاری چنین برنامه‌های فرهنگی [گذر هنر حافظیه و سایر برنامه‌های مشابه در نوروز ۱۳۹۷] تا چه اندازه می‌تواند روحیه امید وهمبستگی ملی را تقویت نماید و تا چه اندازه در کاهش آمار نزاع خیابانی و آسیب‌ها و جرائم اجتماعی نقش مثبتی دارد اما عامدانه و عالمانه می‌کوشند قلمشان را با شعله‌های تعصب آتشین و یکباره بر تمام تلاش‌های صادقانه‌ای که با هدف تعالی ارزش‌ها و استحکام وحدت ملی صورت پذیرفته بتازانند تا شرنگ خشم خویش را بر مردمی بیفشانند که شبهای بهاری خویش را در گذر فرهنگ شیراز گذراندند. به راستی با چه حقی به خود اجازه می‌دهند شعور فرهنگی مردم و کرامت انسانی ایشان را لگد مال عقده‌های جاهلانه خویش کنند و چگونه به خود اجازه می‌دهند هر حرکت فرهنگی را که مقبول عموم است منتسب به فرهنگ منحط پهلوی نمایند و بی شرمانه حرمین شریفین شاهچراغ و آستانه را بر نیزه خودسری‌های خود کنند؟ در کجای شریعت و در کدام نص قانون اساسی شادی‌های جمعی مردمی که با اشتیاق اشعار مولانا را شنیده و از غزل‌های ناب حافظ حظ معنوی گرفته‌اند؛ حرام و مغبون تلقی گریده است؟ واضح است که این مشفقان مدعیان دروغین اسلام و تشیع هستند و به زعم خودشان تنها مسلمین جهان،همین‌ها هستند و بس!

متشرع نمایان از مظلومیت حافظ می گویند و عالمانه و عامدانه تمامی راز و رمز این شاعر شیرین سخن و استفاده ناب او از اصطلاحات موسیقی را در محکوم نمودن موسیقی به کار می‌گیرند و نمی‌دانند صاحبان اصلی این برنامه‌ها مردم بودند نه چهار جمله بی قواره و بی شیرازه…… بضاعت این قلم به دستان همین قدر اندک که با وجود قلم فرسایی هنوز نتوانسته‌اند واژه “هست” را از واژه ” است” به لحاظ دستور و آئین نگارش تفکیک کنند!! و کاش می‌فهمیدند هست از هستی و است از بودن است و در پرده آخر به ترسیم اندیشه حضیض و روح حقیر خویش پرداخته و اوج خیانت، جسارت و خباثتشان تا بدان حد که برای قوه قضاییه و نیروی انتظامی نیز تعیین تکلیف نموده و بدین طریق با هرزه نگاری همزمان اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس، معاونت فرهنگی شهرداری، نیروی انتظامی، قوه قضاییه، سازمان جوانان و ورزش، میراث فرهنگی و گردشگری و خیل عظیم هنرمندان و کارکنان صدیق و دست اندر کار را طی فراخوانی به تمکین از افکار ارتجاعی خود دعوت می‌کنند.

بضاعت این قلم به دستان تازه به دوران رسیده، همین اندازه که شعر حافظ و تکنوازی سنتور و قطعه بربال عقاب که به یاد شهید دوران فرمانده اسکادران هوایی ایران اجرا گردیده است را جرم تلقی می‌کنند!! البته از آقایانی که پیاده روهای شانزلیزه را با هزینه دولتی و سوءاستفاده از بیت المال هزاران بار گز نموده‌اند انتظار هم نیست که فارسی را پاس بدارند و به جای کلمه فرانسوی اشل از معادل فارسی آن بهره نجویند. اینجانب “مشفقانه” و “هاجرانه” به برادران نیم محترم توصیه می‌کنم حال که مقاله نویسی را بلد نیستند، حداقل مقاله ننویسی را یاد یگیرند که نیازمند اطلاعات وسیع و مطالعه لاینقطع و جوانمردی و شرافت نیست!

البته وقتی شاخص حلال و حرام به جای شرع، سلایق شکست خوردگان انتخاباتی باشد، چه جای شگفتی که سیاحت بلاد غرب خدمت به خلق تعبیر نمایند و ایجاد فرصت شادی برای مردم شریفی که چهار دهه پای صیانت از نظام بار سنگین تحریم‌ها و سختی‌ها به جان کشیده‌اند را ولنگاری فرهنگی تفسیر کنند؟ از کوزه اندیشه‌های دگم ایشان، جز مرداب تعصب نخواهد تراوید. برای آنهایی که تاریخ خوانده‌اند و درد علی (ع) در صفین و مصبیت های زینب در کربلا را می‌فهمند و نیز حقارت شومگری های زقّوم شحنه‌هایی که در سرداب سامرا تاب نور حق نیاوردند را درک کرده‌اند به خوبی معلوم که قلمی چنین متظاهر و سالوس، باز مانده همان نحله‌هایی است که در لباس تزویر، می‌کوشد چهره‌ای ستم ستیز به خود بگیرد تا آسوده خاطر قانون گریزی کند و خاموشی شعله‌های نفرت خویش را در خاموشی بنیران عشق به فرهنگ می‌داند.

ای کاش آقایانی که گذر فرهنگی حافظیه را با پاتایا و آنتالیا و پیاده روهای شانزلیزه و فرانسه مقایسه می‌کنند (که لابد با هزینه بیت المال سخاوتمندانه به سیاحت آن رفته‌اند) و آنچه را خود با پول همین مردم دیده‌اند، برای همین مردم ممنوع و حرام تشخیص داده‌اند! به هنگام قدم زدن در خیابانهای شانزه لیزه و پاتایا و آنتالیا تصویر دلخراش خیابان زند و دست فروش‌هایی که برای لقمه‌ای نان حلال همه سرمایه‌شان که یک گونی اجناس کم قیمت است را به خاطر آورند.

کاش ابتدای خیابان دهنادی را ملاحظه کنند و شرم و حیای دخترک جوانی که زیر بار فشار سنگین اقتصادی در پهنای پیاده رو غرور خویش را پیش نگاه همگان می‌شکند تا بلکه با فروش شیشه‌ای عطر کمک خرج پدر و مادر باشد. آری همان شیشه عطری که آقایان در پاریس برای خرید آن باید حداقل ۱۰ دقیقه در صف توریست‌ها منتظر رسیدن به صندوق بمانند.

کاش آقایان دلسوز آنسوتر و آن طرف خیابان جلو کوچه پارک هتل را ملاحظه فرمایند و شعور پیدا می‌کردند که چه سخت است مردی تمام شکوه شخصیتش را پشت لباس خرس پنهان می‌کند تا بلکه ابهت پدری‌اش را در رقص خرس خرد کند تا شاید با جلب مشتری و فروش چلو کبابی در رستوران کوچه جنب مطبوعات بین الملل حداقل سفره خالی خانه را با نان بیات شده‌ای بیاراید.

ضعف سواد عمومی مشفقانه هاجرها نگذاشته که بدانند درامد جذب توریست پس از تجارت تجهیزات جنگی و مواد مخدر رتبه سوم را در جهان دارد. مشفقان دروغین شیراز و فارس به یاد آورند هنگامی که در شانزلیزه با پول این مملکت می‌خواستند ناهار میل نمایند ۱۰ دقیقه در صف منتظر بودند. در پاریس ۶۰ ملیونی آن روزها ۶۰ ملیون توریست هم سالیانه وارد تا پدری برای فروش یک چلوکباب در مقابل چشم بهت زده فرزند ناچار به رقص در لباس خرس نباشد. مشفقان هاجر حاضرند فرزندان لوس و ناز پرورده‌شان دم خرس را بگیرند و برای خوش اوقات نمودن خانواده‌شان شعر “دمشو به دست آوردم و خرسو به رقص آوردم” را بخوانند اما مردم را از شنیدن چهار مضراب شور این حقیر منع نمایند! آن‌ها فروش آدامس و دسته گلی توسط دخترکی در چهار راهی به توریستی را هم بر نمی‌تابند و خود را قیم مردم دانسته و کنسرت و موسیقی را حرام می‌دانند. به لحاظ این جماعت معلوم الحال که با رانت مدیر کلی پدر شیرازه شیراز را خوسانده اند، در معرض عموم قرار نهادن فرهنگ اهدا خون و رکورد دار اهدا خون‌جهان جهان دکتر شیخ الاسلامی که مردم و توریست‌های حاضر ده دقیقه برای جوانمردیش دست می‌زدند، در معرض قرار دادن مهتابی که بدون دو دست دانشجوی فوق لیسانس زیست شناسی دانشگاه شیراز است، جرم تلقی می‌شود و از نیروی  انتظامی می‌خواهند سلطان اهدا خون جهان را جمع کنند تا جهانیان ندانند ایران به غیر از جنگ طلبان مشفق، دارای اینگونه پزشکانی است که عمری به عزت خون‌خویش را نثار نامردیهای مشفقانه نموده‌اند.


دکتر سعید نیاکوثری نماینده جمهوری اسلامی ایران در ۷۶ برنامه برون مرزی بوده که تماما منتج به اهتزاز پرچم ایران گردیده است.

دیدگاه