جشن هنر شیراز در سال ۱۳۴۶ به ریاست فرح پهلوی و با هدف ایجاد پیوند و همکاری با سازمانهای جهانی و تبادل برنامههای هنری آغاز به کار کرد و بعد از برگزاری ۱۱ دوره، سرانجام در سال ۱۳۵۷ با وقوع انقلاب اسلامی، برای همیشه متوقف شد.
یورو نیوز نوشت: به گفتهٔ فرخ غفاری، مدیر هنری و از بنیانگذاران جشن هنر شیراز، ایدهٔ برگزاری جشن هنر شیراز از مهدی بوشهری بود. ریاست کل آن نیز با فرح پهلوی، ملکهٔ سابق ایران بود که مسئولیت اجرایی آن را به عهدهٔ رضا قطبی، مدیرعامل رادیو تلویزیون ملی ایران گذاشت و مدیریت هنری آن را فرخ غفاری، سینماگر، مورخ و منتقد سینما و معاون قطبی در تلویزیون ملی ایران به عهده گرفت. قطبی و مشاوران او میخواستند که فستیوال، دور از پایتخت برگزار شود و ابتدا قرار بود کاشان و اصفهان، محل برگزاری این رویداد عظیم فرهنگی هنری باشد اما سرانجام شیراز به عنوان محل برگزاری ثابت جشن هنر انتخاب شد.
برنامه ریزی جشن هنر نیز به عهده هیئتی مرکب از رضا قطبی، فرخ غفاری، شهرزاد افشار (مسئول موسیقی و رقص) و خجسته کیا (مسئول تئاتر تا سال ۱۳۵۱ و بعد از او بیژن صفاری) بود. بعدها فرخ غفاری به طور کامل مسئولیت فیلم و تئاتر را خود به عهده گرفت. قباد شیوا، گرافیست و طراح سرشناس نیز مسئولیت طراحی تمام پوسترها، بروشورها، کاتالوگها، بولتنهای روزانه و مواد تبلیغی فستیوال را به عهده داشت. مسئولیت تبلیغات و روابط عمومی جشن هنر نیز ابتدا به عهدهٔ ایرج گرگین و بعد کریم امامی بود. چهرههای ادبی و هنری سرشناسی مثل هوشنگ ابتهاج، آربی اوانسیان، دکتر داریوش صفوت، هرمز فرهت، فوزیه مجد، داوود رشیدی و محمدباقر غفاری، به عنوان مشاور در انتخاب برنامهها و نحوهٔ برگزاری جشن و هنر در طی یازده دوره (از ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۶) مشارکت داشتند.
فرخ غفاری در مصاحبهای گفته بود: جشن هنر بر خلاف نظر مخالفان بودجهای بسیار اندکتر از آنچه بتوان هنگفت نامید، داشت. بودجه ما سال اول با هشتصد هزار تومان آغاز شد و در سال آخر به سه میلیون و یکصد هزار تومان رسید… این ارقام را وقتی بعدها به دست اندر کاران جشنوارههای جهانی گفتم، هیچ کس باور نمیکرد. با همان بودجه اندک، ولی جشن هنر به عنوان یک جشنواره ایرانی به جهانیان شناسانده شد. و هنرمندانی چون “ویلسون” و “بروک” و “بژار” بهترین برنامههایشان را همان هائی میدانند که در همین جشنواره به روی صحنه رفته است…”
جشن هنر شیراز، در فصل تابستان در شیراز و تخت جمشید برگزار میشد و شامل بخشهای مختلف مثل، تئاتر، فیلم، موسیقی و رقص بود. برنامههای جشنواره هر روز از ساعت ۱۰ صبح شروع میشد و تا ۲ صبح روز بعد در مکانهای مختلف از سالنهای مدرن تئاتر و سینما گرفته تا مکانهای سنتی و تاریخی مثل سرای مشیر، حافظیه، باغ دلگشا، نارنجستان، باغ جهان نما، خرابههای تخت جمشید، نقش رستم، گنبد عضد، کاروانسراهای قدیمی و قهوه خانهها اجرا میشد.
جشن هنر، چشم انداز متنوع و رنگارنگی از فرهنگها، زبانها و سبکها و گرایشهای گوناگون هنری سنتی و مدرن از سرزمینهای مختلف بود و برنامههایی مثل تعزیه، نقالی، نمایش روحوضی، موسیقی سنتی ایرانی، نمایش کاتاکالی هندی، موسیقی تجربی و آوانگارد اشتاکهاوزن و جان کیج و تئاتر مدرن و تجربی و «بی چیز» یرژی گروتوفسکی را دربر میگرفت.
فرخ غفاری که مدیریت یازده دورهٔ این جشنواره را به عهده داشت، آن را میعادگاه و نقطه تلاقی هنر شرق و غرب و هنر سنتی و مدرن و آوانگارد جهان میدانست. نگاهی به برنامههای یازده دورهٔ این جشنواره و لیست هنرمندان برجستهٔ شرقی و غربی که در دورههای مختلفِ آن شرکت داشته و برنامه اجرا کردند، از یرژی گروتوفسکی و پیتر بروک گرفته تا راوی شانکار، بسم الله خان، جان کیج، اشتوک هاوزن، پریسا، محمدرضا شجریان، حسین علیزاده، محمدرضا لطفی، جلیل شهناز، اصغر بهاری، مهین تجدد، پرویز صیاد، آربی اوانسیان، عباس نعلبندیان و دهها هنرمند دیگر، مهر تاییدی بر این ادعای غفاری است.
جشن هنر شیراز همچنین نقش مهمی در معرفی سینمای هنری جهان و تربیت سلیقهٔ هنری و سینمایی یک نسل داشت. مسئولیت انتخاب و نمایش فیلمهای جشن و هنر به عهدهٔ فرخ غفاری، فیلم شناس برجسته بود. در طی یازده سال، فیلمهایی از بزرگترین کارگردانان سینمای هنری جهان در سینما آریانای شیراز (متعلق به شاهرخ گلستان)، به نمایش درآمد. علاوه بر نمایش فیلمهایی از فیلمسازانی چون کن راسل، تونی ریچاردسون، جوزف لوزی و ایشتوان ژابو، برنامههای مرور بر آثار اینگمار برگمن، ساتیاجیت رأی و لوئیس بونوئل نیز جزو برنامههای سینمایی جشن هنر شیراز بود. جشن هنر شیراز و به ویژه شخص غفاری، با نمایش نخستین آثار موج نوی سینمای ایران به ویژه کارهای آوانگارد و تجربی (مثل آثار فریدون رهنما، آربی اوانسیان و پرویز کیمیاوی) و یا فیلمهایی که اداره سانسور آنها را توقیف کرده بود و جایی برای نمایش نداشتند (مثل آرامش در حضور دیگران اثر ناصر تقوایی و گاو ساختهٔ داریوش مهرجویی)، نقش بسیار مهمی در معرفی و حمایت از موج نو و اندیشهٔ مدرن در سینمای ایران ایفا کرد.
مخالفان مذهبی و مارکسیست جشن هنر
جشن هنر شیراز، در زمان برگزاریاش با حملهها و مخالفتهای بسیاری از جانب برخی روشنفکران چپ، مراجع مذهبی و نیز گروههای سیاسی مخالف رژیم شاه مواجه بوده است. گروههای مذهبی، نمیتوانستند رویکرد مدرن، آوانگارد و آزادانهٔ جشن هنر نسبت به هنر نمایش را برتابند. از سوی دیگر نیروهای چپ گرا و روشنفکران انقلابی و مارکسیست نیز ضمن مخالفت با برنامههای آئینی و سنتی جشن هنر مثل تعزیه با تئاترهای آوانگارد نعلبندیان و اوانسیان و یا نمایشهای تجربی و آئینی گروتوفسکی و پیتر بروک، نیز مخالفت کرده و بر اساس ایدئولوژی ضد غربی یا ماتریالیستی خود، این برنامهها را «پوچ»، «ارتجاعی» و «ضد مردمی» و در ادامهٔ نمایشهای «شبه مدرنیستی» رژیم شاه و ولخرجیهای آن رژیم با پول نفت و سرمایهٔ ملت ارزیابی میکردند.
سعید سلطانپور، نمایشنامه نویس، شاعر و کارگردان انقلابی و مارکسیست در جزوهٔ «نوعی از هنر، نوعی از اندیشه» که بیانهای سیاسی- انقلابی در مخالفت با سیاستهای فرهنگی و هنری رژیم شاه بود و به صورت مخفیانه در در بیست و هفت خرداد ۱۳۴۹ منتشر شد، به مسئولان جشن هنر شیراز حمله کرده و برنامههای جشن هنر را «ارتجاعی» «مبتذل»، «مردم فریبانه» و «خیانتکار» خواند. سلطانپور در انتقاد از جشن هنر نوشت: «… با هدفی خاص، مسابقهٔ نمایشنامه نویسی به راه انداخت و زیر لوای بی نظری و آزادگی، هدف فرمالیستی خود را به تئاتر اعمال کرد و از طریق “جشن هنر” که تجلی خودپرستانهٔ هنر فئودال – بورژوازی ست و برای نمایش ژستی جهانی تشکیل میشود تئاتر ارتجاعی خویش را ستود و شایع کرد و با تبلیغات، گروه عظیمی را در زمینهٔ تئاتر فریفت. از سویی تجسم گوناگون بدن پرسناژ و از سویی تصاویر و ترانههای تفریحی و فولکلور قلب شده را به جای محتوای هنری نشاند و هر گونه خطر اجتماعی را از جانب تئاتر زدود. در زمینهٔ هستی و انسان ابلهانه، به “پژوهشی پوچ “ دست زد و در زمینهٔ افسانه و اندوه، برای مردم شهر “قصه” ساخت.» (نوعی از هنر، نوعی از اندیشه. سعید سلطانپور. ۱۳۴۹)
سلطانپور، با انتقاد از حضور مهمانان سرشناسی چون گروتوفسکی و پیتر بروک در جشن هنر، در مورد اجرای نمایشهای آئینی در این فستیوال مینویسد: “اما برای من که یک ایرانی هستم، مهم نیست که آقای بروک در بارهٔ تعزیه چه میگوید و یا آقای گروتوفسکی تئاتر آئینی خود را چگونه توجیه میکند، تمام تلاش من برای آشکار کردن سوء استفادهایی است که گردانندگان قسمتی از تئاتر – تئاتر خیانتکار تلویزیونی – از این دعوتها و تعبیر و تفسیرها میبرند. آنها میخواهند با طرح “تئاتر آئینی” رفتار پست هنری خود را تثبیت کنند. میخواهند تائیدیه ای برای اجرای مردود نمایشنامهٔ ابلهانهٔ «پژوهشی ژرف» و اجرای مضحک و شرم آور ادیب بهدست آورند. امسال تئاتر جشن هنر، ارتجاعیتر از سال گذشته اجرا خواهد شد و تئاتر مسئول از هم اکنون به سیمای آئینی این تئاتر تف میاندازد.” (نوعی از هنر، نوعی از اندیشه. سعید سلطانپور. ۱۳۴۹)
طبیعتاً برای نمایشنامه نویس و کارگردانی انقلابی مثل سلطانپور که تنها برای هنر کارکردی سیاسی و انقلابی قائل بود و همه فرمهای دیگری هنری را به خاطر ذات غیر انقلابیشان نفی میکرد، چنین موضع گیریهای تندی در مورد آثار نمایشی مدرن ایرانی و غربی، دور از انتظار نبود.
اما مخالفان جشن هنر، تنها مخالفان حکومت شاه نبودند بلکه برگزاری این جشنوارهٔ مدرن با مخالفتها و مقاومتهایی در درون نظام پادشاهی نیز مواجه بود. به گفتهٔ فرخ غفاری، گرایشها و رویکردهای هنری فرح پهلوی و پسرخالهٔ مدرنیست او رضا قطبی، همواره با مخالفتهای افراد سنتی و عقب ماندهای مثل اسدالله علم در دربار شاه مواجه بود. از سوی دیگر بر اساس برخی شواهد و خاطراتی که از نزدیکان محمدرضا پهلوی، شاه سابق ایران نقل شده، شاه نیز میانهٔ چندان خوبی با جشن هنر شیراز و گردانندگان آن نداشت. به گفتهٔ هوشنگ نهاوندی در کتاب «آخرین روزها»، پادشاه ایران، تنها یکبار و در سال ۱۳۵۲ که جشن هنر به نام «معرفی هنر کشورهای جهان سوم» برپا شد در رکاب همسرش به شیراز رفت. نهاوندی، در خاطرات خود، در مورد مخالفت شاه با برنامههای جشن هنر مینویسد: “هنگامی که رئیس دانشگاه پهلوی (شیراز) بودم، روزی در گردشی در باغ-کاخ ارم که متعلق به دانشگاه بود و شاه در آنجا اقامت میکرد به من گفت: «نمیفهمم این جشنواره به چه درد ما میخورد. هزینهاش گزاف است و گمان نمیکنم سودی داشته باشد. از هنرمندان کمارزشی که کسی آنها را نمیشناسد دعوت میکنند، تا حلق چند روزنامهنویس خارجی میهمان خاویار میتپانند و به آنها هدیههای گوناگون میدهند. آنها هم وقتی به کشورشان برمیگردند، به روی ما تف میاندازند و انتقاد میکنند… ولی خب، شهربانو خیلی اصرار دارد.» اردشیر زاهدی که خود مخالف سرسخت این جشنواره بود هم در یادداشتها و خاطراتش مینویسد که شاه با این که اجازه برگزاری آن جشن را میداد ولی مخالفش بود.”
(آخرین روزها، هوشنگ نهاوندی، شرکت کتاب، ۱۳۸۳، صفحات ۱۶۶ و ۱۶۷)
«خوک، بچه، آتش»، نمایشی جنجال برانگیز
اجرای نمایش جنجالی مجارستانی «خوک، بچه، آتش» در دورهٔ یازدهم جشنواره، خشم مراجع مذهبی را برانگیخت و باعث تظاهرات اعتراض آمیز علیه شاه و سیاستهای فرهنگی و هنری مدرنیستی او شد.
در سال ۱۳۵۶ گروه تئاتر اسکوات، که عدهای از بازیگران جوان و تبعیدی مجارستانی بودند، نمایشی را در جشن هنر شیراز به روی صحنه بردند که نه تنها به پاشنهٔ آشیل این فستیوال تبدیل شد و غوغایی در جامعهٔ مذهبی ایران به پا کرد بلکه بهانهٔ بزرگی به دست مراجع مذهبی مخالف شاه داد تا او را به خاطر ترویج «فحشا و بی به ندو باری» از نوع غربی در جامعه محکوم کنند. گروه اسکوات برای از بین بردن فاصلهٔ میان تماشاگر و بازیگر، در پشت شیشههای ویترین یک مغازه خالی در خیابان فردوسی شیراز قرار گرفتند، به طوری که رهگذران میتوانستند اجرا را از نزدیک تماشا کنند.
«خوک، بچه، آتش»، داستان سربازانی است که بعد از تولد مسیح، به دستور هرودیاس، برای از بین بردن مسیح، دست به قتل عام بی رحمانهٔ اطفال میزنند. در این میان، یکی از زنان برای نجات پسر کوچکش، لباس دخترانه تن او کرده و به لبش رژ لب میمالد تا سربازان را فریب دهد. به دنبال آن یکی از سربازان زن را از پشت گرفته و به او تجاوز میکند.
به نوشتهٔ مهستی افشار، این نمایش (که از ۲۷ تا ۴ شهریور در شیراز اجرا شد)، قرار بود به مثابهٔ اعتراض علیه استبداد و قدرت باشد اما به جنجالی بزرگ تبدیل شد. آنتونی پارسونز، سفیر بریتانیا در تهران در کتاب «غرور و سقوط: ایران ۱۹۷۴-۱۹۷۹) نوشته است که یکی از تماشاگران این نمایش برای او تعریف کرد که با چشمان خود دید که مردی که برهنه بود یا شلوار به پا نداشت، به زنی تجاوز کرد. روز بعد از اجرای نمایش، روزنامههای ایران خبر داغ تجاوز یک مرد برهنه به یک بازیگر زن در خیابانهای شیراز را منتشر کردند.
«خوک، بچه، آتش»، نمایشی بود که نه تنها صدای مراجع مذهبی را درآورد بلکه مورد انتقاد مطبوعات آن زمان نیز قرار گرفت و باعث نگرانی مقامات دولتی و امنیتی و ماموران ساواک شد. در نامه محرمانهای که با امضای رئیس سازمان امنیت فارس صادر شد و تصویر آن اکنون در اینترنت موجود است، با ابراز نگرانی از نمایش فیلم «هزار و یکشب» پازولینی در سینما آریانای شیراز و نمایش «خوک، بچه، آتش» در خیابانهای شیراز آمده است: “ چون اکثر جشنها با تشریف فرمایی علیاحضرت شهبانو افتتاح میگردد، نمایش این گونه برنامهها اثرات نامطلوبی بجا گذارده و فرصت مناسبی برای تحریکات عوامل مخالف و مخرب فراهم و باعث بهره برداری و تبلیغات سوء آنان میگردد.”
اما فرخ غفاری، مدیر هنری جشن هنر شیراز دربارهٔ اجرای نمایش «خوک، بچه، آتش» در جشن هنر شیراز، گفته است: “این نمایش «خوک، بچه، آتش» را من ندیده بودم. در خارج عدهای به ما گفته بودند که گستاخانهترین و مدرنترین نمایشی است که در اروپا اجرا شده و پیشنهاد کردند که آن را بیاوریم. ما گفتیم آقا، موضوع آن سکسی است و اصلاً ما نمیتوانیم به آن نزدیک بشویم. به شما بگویم که من شخصاً و قطبی که رئیس من بود از این که تئاترهای سکسی را نشان بدهند، خوشمان نمیآمد. حالا اگر توی جمع خصوصیتری باشد به هر حال میگذرد و میرود، ولی اینکه جمعیت انبوهی بیاید و ما پول بگیریم و فلان کار را بکنیم، من نمیتوانم. بعد فهمیدیم که آنطوری که ما فکر میکردیم نیست و آن ورسیونی که به ما در شیراز نشان دادند، ورسیونی عادی بود، منتها شهرت ورسیون اولی آنچنان بود که مردم همه میخواستند بیایند و ببینند که چه خبر است و چی و چی و چی و کار موفقی به آن معنا نبود. یعنی چیزی که آدم از نظر تئاتری برایش مبارزه بکند، اصلاً نبود.” (از سینما تک پاریس تا کانون فیلم تهران. پرویز جاهد. نشر نی. ۱۳۹۳)
غفاری در پاسخ به این سؤال که چه چیز گستاخانهای در این نمایش بود که جنجال به پا کرد و سر و صدای مذهبیها را درآورد، گفت: “ ببینید، اولاً آن کسی که به او گفته بودند، اصلاً خودش نمایش را ندیده بود. آنی که سر و صدایش درآمد، فقط سر و صدا بود. فرح شخصاً از قطبی پرسیده بود که این نمایش چی بوده… یعنی یکبار قطبی به من گفت که خطرناک است. گفت که نمیخواهم موقعیت شما خراب بشود. حتی اگر مورد استقبال مردم هم هست، جلویش را بگیرید. دیگر آدم وارد خط سانسور که میشود خبطهایی هم میکند دیگر، خب طبیعی هم هست که آدم جلویش را بگیرد.” (از سینما تک پاریس تا کانون فیلم تهران. ۱۳۹۳)
جشن هنر شیراز، به رغم همهٔ انتقادهایی که به آن شده است، یکی از فستیوالهای هنری جهان و یک جشنوارهٔ بی همتا در خاورمیانه بود. رویدادی بزرگ که فرهنگ و هنر سنتی و مدرن ایران را همزمان و یک جا به جهان عرضه میکرد و آن را در معرض داوری و نقد قرار میداد. جشن هنر، نه تنها باعث احیای برخی از هنرهای سنتی فراموش شدهٔ ایرانی مثل تعزیه، نقالی و نمایشهای روحوضی شد بلکه در شکل گیری و رشد جریان آوانگارد و مدرن در تئاتر و سینمای ایران، نقش بسزایی ایفا کرد.
با این حال حتی اگر مسئولان جشن هنر، در واکنش به انتقادها و اعتراضهای عمومی به سیاستهای جشن هنر، میخواستند در برنامههای آیندهٔ آن تجدید نظر کرده و رویکرد هنری محافظه کارانه تری را در نمایش برهنگی و تئاترهای جسورانه و آوانگارد در پیش بگیرند، باز هم بی فایده بود چرا که انقلاب از راه رسید و دیگر آیندهای برای جشن هنر و فعالیتهایی از این دست باقی نگذاشت و بساط آن را برای همیشه ریشه کن کرد.