خودویرانی تاریخ و فرهنگ به کمک تحریف

  • 24 دی 1399 - 20:50
خودویرانی تاریخ و فرهنگ به کمک تحریف

دکتر شاهرخ رزمجو عضو هیئت علمی باستانشناسی دانشگاه تهران در یادداشتی، نوشته های غیرعلمی شخصی به نام حسن شایگان دربارۀ هخامنشیان را پاسخ داد.

به گزارش سایت انجمن باستان‌شناسی ایران، متن یادداشت رزمجو چنین است.

دکتر شاهرخ رزمجو: بتازگی مطلبی در خبرگزاری مهر انتشار یافته که در آن با شخصی به نام حسن شایگان، مترجم کتابی از محمد داندامایف با عنوان «نهادهای اجتماعی و ساختار اقتصادی امپراتوری هخامنشی»، گفتگو شده است. او که در این مصاحبه با عنوان مورخ! و پژوهشگر! معرفی شده، به بخشی از تاریخ و تمدن ایران تاخته، و در ادعایی عجیب، تمدن ایران هخامنشی را فاقد پایۀ علمی دانسته و با لحنی زننده، تاریخ هخامنشیان را “فضاحت بار” نامیده است!

این نخستین بار نیست که چنین ادعاهای عجیبی از سوی برخی افراد غیرمتخصص منتشر می شود و برکسی پوشیده نیست که این گفته ها، با هدف گرفتن پیشینۀ تمدن ایرانیان و هویت تاریخی و فرهنگی این سرزمین، مقاصد خاصی را دنبال می کنند. پیش از هر چیز باید یادآور شد، در کتابشناسی داندامایف، هیچ کتابی با این عنوان وجود ندارد، بلکه یکی از کتاب های او با عنوان “فرهنگ و اقتصاد ایران باستان” به طور مشترک با ولادیمیر لوکونین نوشته شده و کتابی نیز با عنوان “شاهنشاهی هخامنشی: ساختار اجتماعی-اداری و دستاوردهای فرهنگی” به روسی منتشر شده است. بنابراین، اگر ترجمه مربوط به یکی از این دو کتاب باشد، به نظر می رسد نیمی از عنوان کتاب (ساختار اقتصادی امپراتوری هخامنشی) دستکاری شده و ساختگی است. آقای شایگان در جایی از مصاحبه، به کتاب تالیفی خود دربارۀ هخامنشیان اشاره کرده که مشخص نیست منظور او همین کتاب است یا نه. اما چون ایشان از کتاب دیگری به جز ترجمه نام نبرده، در این صورت باید نتیجه گرفت، کتابی با نام داندامایف ترجمه و منتشر شده، اما مترجم عقاید و نظرات خود را نیز در آن وارد کرده است.

شیوۀ برخورد آقای شایگان با تاریخ ایران، نه تنها رنگ و بوی ضد ایرانی دارد، بلکه ردپایی از نظرات جعلی و مخدوش ناصر پورپیرار به وضوح در آن دیده می شود. گوینده با گره زدن مخالفان خود به یک طیف سیاسی خاص و متهم کردن آنان به ناسیونالیسم و شووینیسم، تلاش دارد هر نظر مخالفی را وابسته به آن طیف و نگرش ها معرفی کند تا هر که در صدد پاسخگویی بر آمد، بلافاصله به پیروی از آنها متهم شود. این شیوۀ نخ نما شده و تکراری، نشان دهندۀ نگاه یکطرفه، محدود و غیرعلمی گوینده است که پیشاپیش، منتقدان را به داشتن نگرش های خاص متهم می کند تا خود را از نقد در امان نگاه دارد. در حالیکه ایرانیان، فارغ از هر گروه و دیدگاه می توانند به پیشینۀ تاریخ و تمدن سرزمین خود ببالند و از آن دفاع کنند. این مصاحبه،پیش از هر چیز، از سوی کسی است که ادعا شده استاد بازنشستۀ اقتصاد از یک دانشگاه آمریکایی است. البته به جز صفحات شخصی ایشان، هنوز هیچ شواهدی از تدریس و بازنشستگی وی در آن دانشگاه در دست نیست. حتی به فرض درست بودن موضوع، باز مشخص نیست یک کمک مدرس رشتۀ اقتصاد، چه تخصص و صلاحیتی در زمینۀ جهان باستان، تاریخ یا باستانشناسی هخامنشی دارد؟ چگونه اصطلاحات تخصصی کتابی مربوط به رشته ای دیگر را ترجمه کرده؟ به همین دلیل متن کتاب، آکنده از اشتباه های ریز و درشت است؛ از نام ها گرفته تا اصطلاحات تخصصی، جمله ها، مفاهیم و درک موضوع. دیدن تنها چند صفحه از کتاب برای پی بردن به مشکلات آن کافی است. مشکلات کتاب به اندازه ای زیاد است که پرداختن به همۀ آنها، در یک جلد کتاب هم نمی گنجد. چگونه شخصی به خود اجازه می دهد اصول و مبانی یک رشتۀ دیگر و تمدن یک سرزمین را با چند جمله و یک مصاحبه زیر سوال ببرد؟ مدرسان رشتۀ اقتصاد یا رشته های دیگر، مانند جراحی مغز و اعصاب، یا مهندسی راه و ساختمان، اجازه نمی دهند کسی از یک رشتۀ دیگر و بدون داشتن تحصیلات آکادمیک در آن زمینه، دربارۀ رشتۀ تخصصی آنها اظهار نظر کند و یا براحتی اصول و مبانی آنها را زیر سوال ببرد. متخصصی که عمر خود را در این زمینه وقف کرده، صدها و شاید هزاران کتاب و مقالۀ تخصصی مطالعه کرده، سالها کار میدانی و کاوش و بررسی انجام داده، هرگز چنین اجازه ای به خود نمی دهد و چنین نظری ابراز نمی کند. اما اینکه شخصی فقط با خواندن چند کتاب تاریخ و یا ترجمۀ یک کتاب، عنوان پژوهشگر! و مورخ! پیدا کند و نظراتی از این دست داشته باشد، در هیچ کجای جهان پذیرفته نیست. چگونه شخصی که رشتۀ پزشکی را نگذرانده و طبابت می کند، به جرم به خطر انداختن سلامت مردم و دخالت در کاری که در آن سر رشته ندارد، مورد پیگرد قضایی قرار می گیرد، اما در رشته هایی که با مبانی فکری انسان ها و سلامت تفکر و نگرش هویتی و تاریخ و فرهنگ یک سرزمین سر و کار دارد، این کار پذیرفته است؟ کسی نمی تواند بدون تحصیلات دانشگاهی، کار تخصصی، طی مراحل علمی و میدانی و انتشار کارهای علمی-پژوهشی معتبر، خود را صاحب نظر بداند، چه رسد به اینکه ادعاهایی در این حد و اندازه صادر کند.

کاربرد جمله ها در مصاحبه، هیچ نشانی از بحث علمی ندارد و حتی نشان می دهد گوینده، با ساده ترین مبانی و روش شناسی رشته های تاریخ و باستانشناسی، کمترین آشنایی ندارد. در مثال هایی هم که می آورد، این عدم آشنایی بخوبی دیده می شود. با وجود اعتبار علمی داندامایف، گوینده به بحث های خاصی از مطالب او استناد کرده که برخی از آن نظرات امروزه با یافته های جدید نیاز به بحث و بازنگری دارد یا دیدگاه های کمرنگی از زمان شوروی سابق در آن باقی مانده است. البته تحلیل مطالب کتاب، نیاز به داشتن تخصصی در حد داندامایف دارد که مترجم فاقد آن است.

اما نقل قول آقای شایگان از نوشته های یونانی، بدون نقد و راستی آزمایی آنها، واقعا تاسف آور است. درست مانند اینست که شخصی، جنگ جهانی دوم را تنها از زبان گوبلز و دستگاه تبلیغاتی رایش سوم بازگو کند. امروزه بی اعتبار بودن بسیاری از نوشته های تاریخنویسی یونانی که سرشار از اغراق و داستانسرایی هستند، بر تاریخنگاران غیر ایرانی نیز روشن است. نامبرده تلاش دارد تا روی مسئله خواجگان تاکید کند، بدون آنکه متوجه باشد از جوامع بشری چند هزار سال پیش صحبت می کند. جدا از اینکه بسیاری از دربارهای دوران باستان، حتی تا آغاز قرن بیستم، مانند قاجارها و عثمانی ها چنین رسمی داشته اند، معلوم نیست چرا تنها تاکید ایشان بر دورۀ هخامنشی است و شامل دیگران نمی شود؟ کسی که خود را مورخ و پژوهشگر دورۀ هخامنشی میخواند، باید بداند که واژۀ یونانی “ساریس” (saris) به معنی “خواجه” که در متن های یونانی آمده، به درستی درک نشده و آن را نمی توان به سادگی به همان معنی ترجمه کرد. عنوان “ساریس” در متن های یونانی، سوء برداشت یونانیان از عنوان “شَرِش” بوده  که در زبان یونانی شبیه ساریس تلفظ شده و آن را به اشتباه “خواجه” ترجمه کرده اند. “شَرِش” (در اصل: ša-reš šarri به معنی “کسی که در جایگاه سر شاه قرار دارد”) عنوانی است برای برخی از  مقام های درباری با اختیارات سلطنتی در حد پادشاه، و نه خواجه ها. مورد مشابهی نیز برای موضوع بردگان وجود دارد که بحث مفصلی می طلبد. همین مورد نشان می دهد که درک آقای شایگان از نوشته های یونانی تا چه اندازه سطحی و دور از واقعیت است. بسیاری از داستان های تاریخی یونانی، بدون وجود شواهد علمی و راستی آزمایی، ارزش و اعتبار محدودی دارند. متن های تاریخی کلاسیک را نباید براحتی و بدون دانش و آگاهی از روش شناسی علمی و تحلیل زبانشناسی بکار برد و به آنها استناد کرد. نقل قول های کورکورانه از داستان پردازی های نویسندگان تاریخ کلاسیک که بسیاری صدها سال بعد نوشته شده اند، نتایجی گمراه کننده و فاجعه بار دارد.

ایشان ادعا می کنند که بابل حتی یک گرم نقره نداشته و بابلی ها با زور و فشار ناچار به گردآوری خراج برای حکومت هخامنشی بوده اند! همین جملۀ کوتاه چند ایراد اساسی دارد: ۱- بابل که مهمترین مرکز تجاری منطقه و یکی از ثروتمندترین شهرهای جهان باستان بوده، چگونه یک گرم نقره هم نداشته؟  ۲- آقای شایگان از حجم معامله های نقره در بابل در مقیاس بسیار بالا، در دوران بابل نو، هخامنشی و سلوکی، به کلی بی اطلاع است. این معامله ها در صدها کتیبه در بایگانی های بابلی ثبت شده که خلاف گفتۀ ایشان را نشان می دهد. ۳- چرا در کتیبه های بابلی، مردم بابل پس از ورود کورش به شهر، “چونان پرنده هایی رها شده از بند” توصیف شده اند؟ ۴- اگر بابل تحت فشار بوده، چرا در یک کتیبۀ بابلی زمان حکومت اسکندر، مردم بابل، به صراحت آرزوی بازگشت شاه هخامنشی و بازگشت “شادی و خوشبختی” به شهرشان و نجات یافتن از خراج تحمیلی اسکندر به نام زکوتو را داشتند؟

آقای شایگان حتی استفاده از لفظ “کورش کبیر” را نکوهش کرده، در حالیکه این عنوان از قرن ها پیش، نه از سوی ایرانیان، بلکه از سوی مردمان دیگر، مانند اروپایی ها به کورش داده شده و مربوط به امروزه نیست. نظر ایشان که کورش را “جنگ‌افروز جهانخواره” می نامد، با تمامی منابع باستانی مانند کتاب های عهد عتیق و کتیبه ها و گلنوشته ها و حتی نوشته های کلاسیک، کاملا در تضاد است. همۀ این منابع تا به امروز، شخصیت کورش را با احترام آمیزترین عنوان ها ستوده اند، از جمله: پدر، سرور، دلیر، فاتح، بخشنده، نجات دهنده، آزاد کننده، مسیح، برگزیدۀ خداوند … . کورش به همین صورت در حافظۀ تاریخی ملل ثبت شده است. حتی هرودوت که منبع آقای شایگان بوده، در داستان های خود، با احترام تمام از کورش یاد کرده. حال چگونه است که هیچ منبع تاریخی از کورش با عنوان های ساخته و پرداختۀ آقای شایگان نام نبرده؟ افلاطون نیز، در کتاب سوم قوانین، از کورش به عنوان “فرمانروای نمونه” یاد کرده که به همۀ مردم آزادی و برابری بخشیده است. حال، بین گفته های فیلسوف بزرگ و شناخته شده ای چون افلاطون و ادعاهای شخصی که صلاحیت و تخصصی در تاریخ و باستانشناسی ندارد، به کدامیک می توان اعتماد کرد؟

آقای شایگان حتی به منابع یونانی که به آن استناد می کند نیز پایبند نیست. در جایی می گوید، “کورش در هیچ جنگی پیروز نشد”! اما هرودوت که مرتب مورد استناد ایشان قرار دارد به روشنی به “پیروزی های پیاپی” کورش اشاره کرده است. جای تعجب است که از دید ایشان، حتی موردی مانند تسلیم شدن دشمن هم پیروزی به شمار نمی رود. کتیبه های بابلی نیز پیروزی های کورش را تایید کرده اند. لابد اطلاعات ایشان بیشتر از کاتبان بابلی همدوره با رویدادها است! او همچنین می گوید “کورش بود که به لودیه حمله کرد”! در حالیکه همان نوشته های یونانی، همگی از حملۀ کرزوس به کورش سخن گفته اند، نه برعکس. او همچنین ادعا می کند که کورش در آخرین جنگ خود، “کلیه نفرات ارتش عظیم ایران را به باد داد”! اگر چنین بود، چگونه یک امپراتوری بدون ارتش از هم نپاشید؟ چطور ۴ سال بعد، ارتش هخامنشی رهسپار آفریقا شد و مصر را تصرف کرد؟

از سوی دیگر، آقای شایگان با وجود حجم انبوهی از شواهد و مدارک گوناگون دربارۀ هخامنشیان، وجود دو قرن تمدن را براحتی زیر سوال می برد، اما در وجود ملکۀ ناشناخته ای به نام تومیریس و داستان کشته شدن کورش به دست او شک نمی کند. به جز هرودوت که در یک روایت بدون مرجع از تومیریس نام برده و کسانی که گفتۀ او را تکرار کرده اند، کوچکترین سند، مدرک، نوشته و اثر معتبری از وجود چنین شخصیتی در هیچ کجای جهان در دست نیست. این دوگانگی را نمی توان درک کرد. خود هرودوت می گوید، یکی از داستان هایی را که دربارۀ مرگ کورش شنیده بوده، به انتخاب خود روایت کرده است. پس خود هرودوت هم از مرگ کورش بی اطلاع بوده و روایتهایی که از این و آن می شنیده نقل می کرده. هرودوت می گوید، از سپاه کورش حتی یک نفر زنده برنگشت، حال چطور آقای شایگان از ۷ نفر نجات یافته صحبت کرده، مشخص نیست. جالب اینجاست که خود آقای شایگان به نقل از هرودوت می گوید، کورش در سرزمین ماساگت ها در آسیای مرکزی کشته شد، اما در جمله ای دیگر می گوید: “پس از بازگشت کورش از آسیای مرکزی … “. این دوگانگی نشان می دهد که خود او نیز روایت هرودوت را باور ندارد، با اینحال به آن استناد می کند. اگر چنین روایتی درست بود، پس چرا تاریخنویسان بعدی از مرگ آرام و طبیعی کورش در پاسارگاد و آرامگاهش در میان باغ ها صحبت کرده اند؟ پیکر و تابوت او در پاسارگاد چه می کرد؟ داستان هرودوت که مورد استناد آقای شایگان قرار گرفته، پر اشکال ترین و بی اعتبارترین روایت از مرگ کورش است.

آقای شایگان حتی در زمینۀ معماری و باستانشناسی هم وارد شده و مشخص نیست چطور آرامگاه سارد را به پدر کرزوس منسوب می داند. هویت سازنده، زمان دقیق ساخت و طرح اصلی بنا به دلیل ویرانی آن، هنوز نامشخص، پر ابهام و تنها بر اساس حدس و گمان است. آرامگاه پدر کرزوس در جایی در شمال سارد و به شکل یک تومولوس بزرگ است که هیچ شباهتی با آرامگاه پاسارگاد ندارد. ایشان آرامگاه کورش را از نظر معماری، یک طرح التقاطی! و برگرفته از آرامگاه بی نام و نشان سارد دانسته است و هنر هخامنشی را برگرفته از هنرهای پیش از خود می داند. اگر منظور ایشان از کلمۀ “التقاطی”، همان “تلفیقی” یا “ترکیبی” است، استفاده از طرح ترکیبی، شیوه ای رایج از تبادل فرهنگی و هنری رایج و متمدنانه در جهان بوده و هست، پس چه مشکلی دارد؟ هنرهای بودایی، مسیحیت (مانند بیزانس) و دوران اسلامی نیز از طرح ها و نقش ها و معماری پیش از خود بهره برده اند. آیا ایشان با چنین استدلالی، تمدن های بودایی، مسیحی و دوران اسلامی را هم از دایرۀ تمدن خارج می دانند؟ امروزه بسیاری از بناهای مهم جهان، ترکیب یا برداشتی از بناهای دیگرند. بسیاری از بناهای رسمی و دولتی در اروپا و آمریکا نیز از طرح های رومی و یونانی و حتی طرح های باستانی مشرق زمینی الهام گرفته اند. این طرح ها در سرتاسر جهان بکار می روند و هیچکس از آنها به عنوان “التقاطی” ایراد نمی گیرد. در ضمن برخلاف نظر ایشان، آرامگاه کورش نمونه ای منحصر به فرد است که به جز بنای ناقص تخت گوهر و بنای ساده تر گور دختر، هیچ نمونۀ مشابهی از آن در بابل یا هیچ سرزمین دیگری وجود ندارد. مصاحبۀ انجام شده، دارای اشتباه های متعددی در زمینۀ هنر، معماری و باستانشناسی است.

معلوم نیست، آقای شایگان چطور سن و سال کورش را با قاطعیت در زمان آخرین لشکرکشی او، ۷۰ سال ذکر می کند. آنچه در کتیبه ها ثبت شده، تنها سال های سلطنت کورش و پایان آن است، نه سن و سال او. همین نشان می دهد تا چه اندازه این نوع اظهار نظرها، بی پایه و غیر علمیست. بدتر از این، نامبرده در ادعایی عجیب می گوید “هخامنشیان نه خط و کتابت داشتند و نه صناعت و طبابت و …”! پاسخ به چنین ادعایی با هزاران سند و مدرک موجود، از حوصلۀ این متن خارج است، اما می توان دید که گویندۀ جمله، با انبوه شواهد و مدارک تاریخی و باستانشناسی کمترین آشنایی ندارد یا آنها را عمدا نادیده گرفته است. تنها چند نمونۀ کوتاه برای پاسخ به این ادعا کافیست: زمانی که در قلمرو هخامنشی روی نجوم ریاضی کار می شد، تدریس “نظریۀ نجومی پارسیان” در آتن جرم به حساب می آمد، چرا که در یونان، زمین را مرکز عالم می پنداشتند. اگر ایرانیان هیچ کتابت و علم و دانشی نداشتند، چرا ارسطو از نوۀ خواهرش که در سپاه اسکندر بود، خواست تا کتابخانه های ایران و بویژه متون نجومی را برایش به یونان بفرستد؟ چرا هرودوت در نخستین جملۀ کتابش، سابقۀ طولانی تاریخ را به ایرانیان نسبت داده؟ چرا از آثار و شیوه های هنری هخامنشی در سرزمین های دیگر و بیرون از مرزها، تقلید می شد؟ بر اساس شواهد تاریخی، مغان ایرانی یا روحانیان آن زمان، اغلب در ستاره شناسی، پزشکی، گیاهشناسی و علوم دیگر سرآمد بودند. در متنی مربوط به نیمۀ سدۀ چهارم پیش از میلاد، حضور گروهی از مغان به سرپرستی شخصی به نام میتریدات همراه افلاطون در آکادمی آتن، گزارش شده است. آیا اینها نشانۀ فقر علمی، فرهنگی و هنری ایران در دورۀ هخامنشی است؟ چرا بیشتر دانشوران یونانی، بدنبال کسب علم، راهی قلمرو هخامنشی می شدند؟ تلاش برای القای بی تمدن بودن هخامنشیان تلاشی بی معنی، بی فایده و خنده دار است که اعتبار گفته های گوینده را زیر سوال میبرد.

مصاحبه شونده حتی حضور کارگران و هنرمندان دیگر کشورها برای انجام پروژه های ساختمانی و هنری را که همواره در طول تاریخ صورت گرفته، نشان بی تمدنی هخامنشیان می داند، چون آن افراد را برده یا اسیر جنگی تصور می کند. با این استدلال، لابد تمدن های مصر و آشور و یونان و روم و بسیاری دیگر که بیشتر آثار و بناهایشان، با استفاده از بردگان، اسیران جنگی یا کارگران خارجی ساخته شده، تمدن به حساب نمی آیند. اما وجود هنرمندان و کارگران خارجی حقوق بگیر و استخدام شده در دورۀ هخامنشی از دید وی، نشان بی تمدنی است! ایشان تلاش دارد همگی این افراد، شامل مهندسان، طراحان، صنعتگران و حتی کورتش ها (کارگران آزاد) را برده یا اسیر جنگی معرفی کند که زمانی یک نگرش محبوب کمونیستی بود. اگر مهندسان هخامنشی، از سرزمین های دیگر بودند، چرا هیچکدام پیش از آن، تالارها و ستون هایی در اندازه های شوش و تخت جمشید در سرزمین خود نداشتند؟ نظر آقای شایگان درباره دستمزد کارگران نیز، برداشتی سطحی و قدیمی است که نشان دهندۀ درک نادرست از اقتصاد باستان و گویای نا آگاهی از روش شناسی علمی در بررسی مضمون الواح است. ایشان نه آشنایی تخصصی با تفسیر الواح دارد و نه از پژوهش های تازۀ بین المللی در این زمینه آگاه است. او در ادعایی خودساخته و خیالی، بدون ارائۀ شواهد علمی می گوید: “در شوش، پرسپولیس و هگمتانه اخته‌خانه‌های بسیاری فعالیت داشتند تا برده‌ها و اسرای جنگی را مدام اخته کنند و به سرکار بگمارند”! در حالیکه در هیچ کجا، هیچ شواهدی در یافته های باستانشناسی و شواهد نوشتاری وجود ندارد که چنین ادعایی را تایید کند. ادعاهای خیالی و بدون سند و مدرک، جایی در جهان آکادمیک امروز ندارند.

شکی نیست که خشونت در هر جنگ و نبردی اجتناب ناپذیر است. اما از دید آقای شایگان، حکومتی که با تصرف شهرها، با ساکنان آنجا بدرفتاری نمی کرد، به باورهایشان احترام می گذاشت و شاه شکست خورده را اعدام نمی کرد، بی تمدن به شمار می رود. ولی ایشان در خصوص حکومت های سرزمین های دیگر با تاریخ سراسر خونبارشان، کاملا ساکت است. تمدن ما ناگهان از عصر حجر به امروز پرتاب نشده و فراز و نشیب بسیاری در روند تکاملی آن وجود دارد. این تمدن نقاط درخشان بسیاری هم دارد که شواهد علمی آنها را تایید کرده و می توان بدور از تعصب به آنها بالید. اگر شخصیتی چون داندامایف امروز زنده بود و برداشت آقای شایگان را از کار خود می دید، بشدت تعجب می کرد، چرا که خود داندامایف به وجود تمدن هخامنشی باور داشت و هرگز چنین صحبت هایی را نمی پذیرفت. او شخصا به پژوهش هایش در زمینۀ تمدن هخامنشی افتخار می کرد. حتی دشمنان قسم خوردۀ هخامنشیان نیز هیچگاه منکر تمدن هخامنشی نشدند. کاش آقای شایگان نوشته های افلاطون از گفتگوی سقراط و آلکیبیادس را هم خوانده بود. آنچه در گفتگوی آنان دیده می شود، اثبات رفتار متمدنانۀ ایرانیان عصر هخامنشی از دید فیلسوفان بزرگ یونان باستان و نقد کسانی است که به آن باور ندارند. نظرات آقای شایگان چیزی نیست جز یک برداشت گزینشی و ناقص و البته با مقاصد خاص. چنین شیوه ای ارزش آکادمیک ندارد و بجز عده ای بسیار اندک با نگرش خاص، کسی در جهان امروز با انبوه یافته ها و مدارک و شواهد موجود، توجهی به این گفته ها نمی کند. اگر ایشان، نظراتشان را در ترجمۀ کتاب وارد کرده باشند، ارزش علمی کار داندامایف را هم نابود کرده اند. کاش داندامایف چهار سال بیشتر زنده بود تا خود او مستقیما پاسخی در خور به چنین ادعاهای بی پایه و غیر علمی می داد.

هر تمدنی در جهان، نقاط مثبت و منفی داشته و دارد. امروزه مردمان کشورها، حتی با وجود تاریخ سرشار از خشونتشان، با افتخار به نیاکان مغول و  وایکینگ خود می بالند و هرگز از تاریخشان با عنوان “سراسر فضاحت” یاد نمی کنند. حتی کشورهای تازه تاسیس، به منظور دست و پا کردن هویت و تمدن برای خود، به دنبال سرقت آثار و شخصیت ها از دیگران و حتی تاریخ سازی برای خود هستند. اما افسوس که در سرزمینی مانند ایران، با پشتوانۀ فرهنگی و تمدنی دیرینه و درخشان، افرادی در صدد هویت زدایی و تخریب داشته های ارزشمند آن به نفع دیگران بر می آیند. نقد و بازنگری تاریخ یک سرزمین، کاری در حوزۀ رشته های دانشگاهی و متخصصان همان رشته هاست. آن مصاحبه، تنها بیان نظرات غیر علمی آقای شایگان است با برداشتی کاملا شخصی و آکنده از ایراد و اشکال، چرا که با دیدگاهی یکسویه وارد موضوعاتی شده اند که در آن صلاحیت و تخصصی ندارند و روش شناسی آن را نمی دانند. گفته هایی از این دست، تنها نشان دهندۀ یک خودباختگی هویتی، خودزنی و خودکشی فرهنگی است.

آن گفته ها، نادیده گرفتن نتیجۀ زحمت ها و دستاوردهای علمی همۀ پژوهشگران و متخصصان این رشته در سطح جهان است. با اینکه چنین گفته هایی توهین به تاریخ، فرهنگ و تمدن یک سرزمین و تک تک مردمان ساکن در آن به شمار می رود، اما درخت تمدن و فرهنگ ایران، تنومندتر از آنست که با این بادها بلرزد. تاریخ و تمدن هخامنشی، بر خلاف گفته های آقای شایگان، نه تنها “فضاحت بار” نیست، بلکه روز به روز با به دست آمدن شواهد تازه، اهمیت و ارزش آن در تاریخ جهان بیش از پیش شناخته شده و جایگاه آن استوارتر می شود. بی تردید، نقاط مثبت این تمدن درخشان به اندازه ایست که حتی پژوهشگران غیر ایرانی هم آن را یکی از بزرگترین تمدن های تاریخ ساز جهان می دانند و به آن اذعان دارند. چنین مصاحبه ای، تشویق مستقیم و بی پرده ایست برای زدودن پیشینۀ غنی فرهنگ، تاریخ و تمدن یک ملت و رواج خود-ویرانگری و هویت-زدایی با کمک روایت هایی تحریف شده و ساختگی، و وارونه جلوه دادن آنچه هزاران سال در شکل گیری تمدن این سرزمین نقش داشته است. زیر سوال بردن هویت ملی و تمدن ایرانی تنها آب به آسیاب عده ای میریزد که از این کار برای مقاصد خود سود می برند.

دکتر شاهرخ رزمجو

عضو هیئت علمی گروه باستانشناسی دانشگاه تهران

دیدگاه

  1. عالی

  2. کاملا عالی و درست 👏👏👏
    حرف درست و حق را زدید