انتخاب یعنی برخورداری از این فرصت و امکان که آدمی از میان چند یا دستکم دو پیشنهاد یا بدیل، یکی را آزادانه برگزیند. بر این پایه، موضوع کانونی در هر انتخابی این است که بدیلها تا چه اندازه واقعی هستند، تصمیمگیری به سود یک گزینه تا چه اندازه آزادانه صورت میگیرد و این تصمیمگیری تا چه اندازه بر امر برگزیده تاثیر میگذارد.
سیاست یعنی مبارزه سازمانیافته برای دستیابی به قدرت. با انتخاب آزاد در پهنه سیاست در جایی روبرو هستیم که انتخابکننده نه تنها در روندی شرکت کند که قدرت سیاسی را برای مدت زمانی محدود به نیرویی معین تفویض کند، بلکه از طریق این اقدام خود همزمان حقانیت آن نیرو را نیز تضمین نماید. زیرا حکمرانی تنها زمانی میتواند برحق و مشروع باشد که با موافقت کسانی همراه گردد که قرار است بر آنان حکمرانی شود.
در جوامع دمکراتیک، نام سازوکاری که متضمن چنین اصلی است، انتخابات آزاد است. این سازوکار از گذرگاه رایگیری عمومی و آزاد، تکلیف احزاب یا زنان و مردانی را تعیین میکند که قرار است برای مدتی معین و محدود، زمام امور دولت را در اختیار داشته باشند و به نمایندگی از انتخابکنندگان خود حکمرانی کنند.
بر این پایه میتوان گفت که انتخابات در جوامع دمکراتیک همواره با حق گزینش آزاد شهروندان همراه است تا سازوکارهایی چون انتصاب، برگماری و دستیابی به پست و مقامی دولتی از گذرگاه امتیازات خانوادگی و موروثی و نیز تعلقات مکتبی و قومی و جنسیتی را ناممکن و کسب قدرت از طریق تصادف و قرعه یا پیروزی در یک کودتا یا انقلاب را بلاموضوع سازد.
چرا انتخابات آزاد؟
در نظامهای دمکراتیک، انتخابات آزاد همواره ابزاری کانونی برای رفع منازعات سیاسی و دستیابی به وفاق اجتماعی است. و درست با توجه به همین ویژگیانتخابات آزاد میتوان گفت که اگر چه امروزه تقریبا در همهی کشورهای جهان گونهای از «انتخابات» برگزار میشود، ولی هر انتخاباتی به خودی خود متضمن «گزینش آزاد» و در خدمت دستیابی به وفاق اجتماعی نیست.
دمکراسی از نظر لغوی، معنایی جز حکومت مردم ندارد. در قوانین اساسی کشورهای دمکراتیک تصریح شده است که منشاء همه قوای دولتی در مردم است و مردم صاحبان اصلی قدرتاند. طبق همین تعریف، تنها آن نظامی دمکراتیک و از حقانیت برخوردار است که ناشی از اراده آزاد مردم و مورد تأیید آنان باشد.
آموزه حاکمیت مردم در دوران جدید، در مقابل پنداشتهای سنتی از اشکال حکمرانی پدید آمد. در این اشکال سنتی، حکومتهای دینی یا خاندانهای شاهی و شهریاری فرمانروایی میکردند و خود را نمایندگان خدا بر روی زمین میدانستند. اقتدار حکومت مبتنی بر «عنایت الهی» بود و از جامعه نشأت نمیگرفت. پندارها و انگاشتهای مذهبی و اسطورهای، هالهای مقدس به دور این حکومتها میپیچید و آنها را از دسترس مردم دور میساخت. آموزه دمکراسی در دوران جدید، درست همین امر جدایی حاکمیت از مردم را نشانه گرفت.
دمکراسی مدرن، در نهاد حکومت، سلطه کسانی را نمیبیند که توسط نیرویی آسمانی یا فوق طبیعی گمارده شده و بر مسند حکمرانی نشستهاند، بلکه حکومت را ناشی از اراده مردم، یعنی خواست آزاد آحاد جامعه میداند. از این دیدگاه، صورت و محتوای حکومت، بهطور پیشساخته بر فراز جامعه و مردم قرار نمیگیرد، بلکه این خود مردم هستند که صورت و محتوای حکومت را تعیین میکنند. طبق این الگو، تنها آن حکومتی شایسته است که کارگزار اراده مردم باشد.
پرسش از «چگونگی» حکومت
در تبیین رابطه میان دمکراسی و اراده مردم، پرسشی که مطرح میشود این است که آیا ناشی بودن همه قوای دولتی از اراده مردم، به معنی واقعی حکومت مردم و شرکت آنان در همه تصمیمگیریهای سیاسی است؟ پاسخ بیتردید منفی است.
اگر چه دمکراسی در صورتهای اولیه تاریخی خود، الگویی از دمکراسی مستقیم را جلوهگر ساخته است، اما امروزه با توجه به گستردگی میدان وظایف دولتهای مدرن و بغرنجی این وظایف، امکان اعمال دمکراسی مستقیم دیگر وجود ندارد. برای نمونه، تک تک شهروندان جامعه نمیتوانند در تصمیمگیریهای بغرنج امور اقتصادی و قضایی و غیره سهیم و صاحبنظر باشند.
راهی که باقی میماند، اعمال اراده مردم از طریق گزینش آزاد و ادواری نمایندگان خویش است. انتخابات آزاد، راه حاکمیت مردم را میگشاید و همزمان تصمیمگیریدر امور تخصصی را بر عهده برگزیدگان مردم میگذارد. بنابراین میتوان گفت که انتخابات آزاد، ابزار اعمال حاکمیت مردم در یک نظام دمکراتیک است. بر این پایه، امروزه یک دمکراسی مدرن، دیگر نه به معنای حکومت خود مردم، بلکه به مثابه حکومت نمایندگان مردم قابل تحقق است. نمایندگانی که در انتخاباتی عمومی، آزاد و ادواری از طرف مردم برگزیده میشوند، تا امور کشورداری را طبق اراده مردم پیش برند.
کارل پوپر، فیلسوف اتریشیتبار انگلیسی قرن بیستم، در تعیین سنجه درست برای تفکیک نظامهای سیاسی گوناگون از یکدیگر گفته بود که پرسش کانونی این نیست که چه کسی باید حکومت کند، بلکه این است که در کدام نظام سیاسی میتوان یک دولت بد و نالایق را بدون خونریزی برکنار کرد؟ به دیگر سخن، موضوع صرفا بر سر خیر و شّر یا شایستگی و ناشایستگی حکمرانان نیست، بلکه موضوع بر سر دستیابی به آنچنان سازوکاری است که حتا در صورت به قدرت رسیدن سیاستمداران نالایق، امکان برکناری مسالمتآمیز آنان از قدرت را تضمین کند. او میافزاید، از آنجا که در یک نظام دمکراتیک میتوان قدرت را از هر دولت ناکارآمدی دوباره سلب کرد، هر دولتی که بر سر کار است ناچار است چنان رفتار کند تا شهروندان از آن خشنود باشند و دوباره آن را انتخاب کنند.
در یک نظام دمکراتیک، اصل انتخابات آزاد، تجسم همین سازوکار است. انتخابات آزاد، به معنی فراهم آوردن امکان شانس برابر برای همه شهروندان، جهت شرکت در تعیین سرنوشت سیاسی است. حکم «شانس برابر» اقتضا میکند که حق انتخابکردن و انتخابشدن، از هیچ شهروندی دریغ نشود و هیچکس به دلیل تعلق جنسیتی، قومی، مذهبی و عقیدتی مستثنا نگردد. در یک انتخابات آزاد و عمومی، هر شهروندی فقط دارای یک حق رأی است و میزان مالکیت یا برخورداری از جایگاه خاص اجتماعی، برای هیچکس حق ویژهای به همراه ندارد.
در جامعه تنش و منازعهای مستمر میان علایق و اعتقادات گوناگون در جریان است. خصلت متکثر جامعه ایجاب میکند که در آن از اراده واحد مردم و یک جهانبینی یگانه اثری نباشد. بنابراین آنچه که در نظام دمکراتیک خود را به عنوان اراده مردم به کرسی مینشاند، همواره اراده اکثریتی از مردم است و نه اراده کل جامعه. اصل «حکومت اکثریت» در نظام دمکراتیک، برخاسته از همین واقعیت و نیاز اجتماعی است.
در عین حال باید در نظر داشت که انتخابات آزاد فینفسه متضمن بهترین حکومت نیست، اما تنها روش عملی است که میتواند با رعایت اصل منصفانهی اکثریت و اقلیت، آرامش و صلح اجتماعی را تأمین کند. از سوی دیگر، خلاصه کردن دمکراسی در «حکومت اکثریت» نادرست است. ژرفا و استواری یک دمکراسی، با معیار رعایت حقوق اقلیت در آن نیز سنجیده میشود. در هر دمکراسی واقعی، اقلیت باید این شانس را داشته باشد تا به اکثریت تبدیل شود.
با توجه به این ملاحظات میتوان گفت که انتخابات آزاد تنها سازوکاری است که امکان تخفیف تنشهای اجتماعی و راه حل عاری از خشونت منازعات سیاسی را فراهم میآورد. انتخابات آزاد، یکی از مطمئنترین وثیقههایی است که میتواند همبودهای انسانی را از منظر سیاسی متحد و قابل هدایت کند.
اما برای برآوردن نیازهای دمکراتیک جامعه، انتخابات عمومی و آزاد باید از ضمانتهای اجرایی لازم نیز برخوردار باشد. هرگونه جبری برای هدایت آرای مردم به مسیری خاص، سلامت انتخابات را به خطر میاندازد. سخن بر سر تضمین تصمیمگیری مستقل و آزادانه مردم در گزینش نمایندگان واقعی خویش است. انتخابات آزاد در وضعیتهای عادی باید با اصلهای دیگری تکمیل شود. دو اصل مهم تکمیلی انتخابات آزاد، ضرورت وجود احزاب و تضمین بقای اپوزیسیون است.
آزادی احزاب و سازمانها
حیات سیاسی نظامهای دمکراتیک نشان میدهد که رابطهی میان گزینشگران و برگزیدگان را نمیتوان به انتخابات عمومی و ادواری فروکاست. اگر به نقش احزاب و سازمانهای سیاسی، اتحادیهها و انجمنهای مردمی، جنبشهای اجتماعی و در یک کلام زندگی پرتپش و پرتنش جامعه مدنی در جوامع دمکراتیک نگاهی بیندازیم، بغرنجی این مناسبات آشکارتر میگردد.
شهروند جامعه دمکراتیک، از طریق تشکلهای یاد شده قادر است در زندگی سیاسی دخالت کند و بر تصمیمگیریهای آن تأثیر گذارد. به دیگر سخن، سازماندهی سیاسی، اهرمی در اختیار فرد قرار میدهد تا به یاری آن و در تلاش مشترک با همفکران خود بتواند بر ناتوانی فردی خویش در پهنه اجتماعی چیره گردد.
احزاب و سازمانهای سیاسی را میتوان ابزار اعمال اراده سیاسی شهروندان جامعه دانست. این تشکلها نماینده گروههای مختلف اجتماعی هستند که از طریق تأثیرگذاری بر گسترهی عمومی و اعمال فشار بر حکومتها و پارلمانها، خواستهها و نیازهای افراد را بیان میکنند. بر این پایه باید آزادی فعالیت احزاب و سازمانهای سیاسی را یکی از شاخصهای مهم نظام دمکراتیک قلمداد کرد.
یافتن سازش و مصالحه میان علایق گوناگون مردم، بدون مشارکت گروههای متشکل سیاسی در حیات اجتماعی قابل تحقق نیست. نظامی که زمینه شرکت مردم در تشکیل حکومت دمکراتیک را از طریق انتخابات آزاد فراهم میکند، نمیتواند بطور همزمان آنان را از دستیابی به ابزار مؤثر برای مشارکت در امور جاری سیاسی محروم سازد. بنابراین انتخابات آزاد و آزادی فعالیت احزاب، لازم و ملزوم یکدیگرند.
کانونها، انجمنها و ابتکارات شهروندی، نمایندگان مردم در پیگیری اهداف ویژه هستند و میتوان آنها را بازوی توانای شهروند در تأکید بر مطالبات خود و توانبخشیدن به فرد در مقابل قدر قدرتی حکومت ارزیابی کرد. به موازات آنها، احزاب سیاسی قرار دارند که همایش داوطلبانهای از افراد به شمار میآیند که جهت شرکت در زندگی سیاسی و ارائه راهحلهایی برای مسایل و مشکلات اجتماعی، حول برنامهای مشترک گرد آمدهاند. امروزه هیچ دمکراسی مدرنی را نمیتوان یافت که در آن آزادی فعالیت احزاب سیاسی به مثابه ابزار اعمال اراده سیاسی گروههای مختلف اجتماعی، تضمین نشده باشد.
هدف حزب سیاسی، دستیابی به قدرت، برای تحقق برنامه خود و از قوه به فعل در آوردن اهداف معین سیاسی است. بدینسان میتوان احزاب را سخنگویان سیاسی گروههای مختلف مردم دانست. آنها از یکسو تصورات و نگرشهای سیاسی و از دیگرسو آرزوها و نیازهای مردم را در خود گرد میآورند تا سپس از راه رقابتهای سیاسی و مآلا کسب قدرت، آنها را در نهادهای دولتی تحقق بخشند.
بدون فعالیت آزاد احزاب، سخن از مشارکت مردم در امور سیاسی بیمعنی است. جامعه متکثر تنها میتواند در وجود احزاب سیاسی، قابلیت کنش سیاسی بیابد. تنها از طریق احزاب سیاسی است که انتخابکنندگان یعنی مردم میتوانند اراده سیاسی خودرا بهطور واقعی به کرسی بنشانند. بنابراین، احزاب سیاسی نمودار اهرمهایی هستند که مردم توسط آنها جایگاههای قدرت را اشغال میکنند تا از آن طریق تصمیمات سیاسی و برنامهای خود را جامه تحقق پوشانند.
در سیاست به ندرت میتوان تنها یک پاسخ روشن و ساده به پرسشهای بغرنج و دشوار داد. این واقعیت ضرورت آزادی احزاب و رقابت سیاسی میان آنها را برجسته میسازد. جدال احزاب بر اساس اصلهای تعریف شده رقابت مسالمتآمیز، نه تنها برای نظام دمکراتیک امری موجه و برحق، بلکه همچنین ضروری و اجتناب ناپذیر است. دمکراسی تنها در جایی میپاید و میبالد که جامعه متکثر بتواند از طریق منافع و علایق سازمان یافته، از منظر سیاسی کنشگر و پویا بماند و حاکمیت مردم را به یاری اهرم احزاب سیاسی و گزینش دولتمردان خود متحقق سازد.
ضرورت وجود اپوزیسیون یا بدیلسیاسی
دو اعتقاد و تجربه بنیادین، ضرورت وجودی اپوزیسیون به مثابه بدیل حکومت را مستدل میسازد: نخست اینکه دمکراسی، پویایی واقعی خود را از منازعات سیاسی و اجتماعی کسب میکند. و دوم اینکه انحصار قدرت، تأثیری فاسد کننده دارد و باید از راه تدابیری منظم در کنترل قدرت با این خطر مقابله کرد.
درغلتیدن به فساد، بیشتر تهدید کننده کسانی است که قدرت را در اختیار دارند و اپوزیسیون نیرویی است که میبایست با این خطر مقابله کند. از طریق نهادینه کردن اپوزیسیون میبایست آزادی را تضمین کرد و این کار هنگامی میسر است که طبیعت فسادپذیر انسان و بویژه قدرتمداران به یاری وزنهای سیاسی مهار گردد، تا بدینسان آزادی به استبداد یا هرج و مرج منجر نگردد.
بر این پایه، در یک نظام دمکراتیک، در کنار دولت برگزیدهی مردم، اپوزیسیون دومین بازوی محرک سیاسی به شمار میآید و مانع آن است که حزب یا نیروی حاکم، هویت خود را با هویت حکومت یکی بداند و سیاستگذاریهای خود را بطور مطلق معتبر اعلام کند.
دمکراسی، به اپوزیسیون در درون و بیرون پارلمان نیازمند است، نیرویی که وجود آن، معیاری برای آزادی و رواداری یک نظام سیاسی است. تنها در گستره پرتنش همزیستی و رقابت میان دولت و اپوزیسیون است که سیاست دمکراتیک شکوفا میشود. اپوزیسیون نه تنها نیازمند شهامت و قدرت تخیل، بلکه همچنین نیازمند آنچنان فضای اجتماعی است که جدال و رقابت سیاسی را نفی نکند و به دولت اقتداری کاذب و جایگاهی ویژه نبخشد. دمکراسی همواره به هوای تازه نیازمند است. این هوای تازه چیزی جز باز نگاهداشتن فضای اجتماعی و ارائه دورنمای روشنی برای تغییرات نیست. تضمین فعالیت آزاد و قانونی اپوزیسیون در یک نظام سیاسی، ترجمان استقبال از چنین فضای باز و دورنمای روشنی است.
دمکراسی از تضارب آراء و پیکار عقاید زنده است. نظام دمکراتیک در همهی حوزههای اجتماعی، به آنچنان فضایی نیازمند است که امکان بحث آزاد میان آراء و عقاید گوناگون را فراهم سازد. ابراز عقیده شخصی و پرسش از چرایی و چگونگی امور باید آزاد باشد و تحمل شود. تصمیمگیریها و کنشهای اجتماعی میبایست با استفاده از استدلالهای عقلی اتخاذ و عملی گردند و نه از طریق دستورالعملها و رهنمودهای بی چون و چرا. هیچ رفتار و گفتاری نمیتواند از دایرهی نقد بیرون باشد و خود را از برد پرسش و سنجش خارج سازد.
این، از بنیادهای نظری دمکراسی است که تنها از طریق پیکار روحی مستمر میان نیروها و علایق مختلف اجتماعی است که ایدهها و اندیشههای سیاسی درست برای تشکیل حکومتی مبتنی بر خیر و مصلحت عمومی شکل میگیرد. راه دمکراسی، راه نپیموده و فرا روندی بیپایان برای آزمون و خطاست، راهی که به یاری کنترل و نقد متقابل و مستمر، وثیقهای برای دستیابی به درستترین خطمشی سیاسی را ارائه میکند.
منبع: دویچهوله