هیلا صدیقی
شاعر و فعال اجتماعی
یک جایی از روحم درد میکند که دقیقا نمیدانم چگونه نفوذ میکند به قلبم… به مغزم… به پاهایم که گاهی این همه خستهام میکند که باید نفسی تازه کنم و دوباره برخیزم.
ذهنم درگیر است. درگیر که ما چقدر میتوانیم مهربان باشیم و چقدر بیرحم! چقدر نازک دلیم و چقدر سنگدل! این همه سیاه و سفید چگونه صفحهٔ روابط انسانیمان را نقش زده؟!
چقدر برای دوست داشتن هم باید هزینه های سنگینی بدهیم؟
ما که شبانه روز به دنبال دشمن و غیرخودی و مزدور و خائن و غیره میگردیم، ما که دایرههایمان آنقدر تنگشده که هرکس هشتگ موضوع روزمان را آنگونه که ما دوست داریم پست نکند از ما نیست. ما که با شعار آزادی و دموکراسی گوش دنیا را کر کردهایم اما روز و شب داریم به هرکس که مثل ما نمیاندیشد یا مثل ما عمل نمیکند هزار تهمت و افترا میزنیم، دیکتاتورهای درونمان چنان شکافهای بزرگی بینمان زده که هزارپاره شدهایم.
باید زلزله بیاید، معدن روی سرمان خراب شود، در آتش پلاسکو یا سانچی بسوزیم تا بدون تفتیش عقاید قلبمان برای هم بتپد که یادمان بیفتد پیش از هر تفکر سیاسی لعنتی، انسانیم و هیچ کداممان فردا بر عقاید امروزمان نیستیم که اگر باشیم مردهایم. نمیپرسیم شما که خانهات روی سرت آوار شد اصلا رأی دادهای یا نه؟ اگر آری به چه کسی؟ از مایی یا غیر از ما؟
چقدر باید هزینههای سنگین بدهیم تا یادمان بیاید چه شغلهای شریفی در میانمان هستند که بقای کشور جز به تلاش آنها ممکن نیست؟ که معدن کشور را، که نفت کشور را که آب و خشکسالی کشور را، محیط زیست، جنگل، زمینهای زراعی، و هزار دیگر را چه کسانی به خون دل، به جان خویش، به دندان گرفتهاند و چگونه قلبشان برای آبادی ایران و حیات هموطنانشان میتپد. و ما سلبریتیهای فضای مجازی که کاری جز هشتگ زدن بلد نیستیم به جان هم افتادهایم تا گوی شهرت از هم برباییم.
شک کنید به امثال منی که میخواهد با مرز بندی از ما و غیر از ما هزارپارهمان کند. شک کنید به منی که شعار زنده باد مخالف من سر میدهم و ترور مجازی میکنم هر آن کس را که چون من نمیاندیشد. برای دوست داشتن هم به خدا که اینهمه هزینههای دردناک روا نیست.
*نظرات و آرای مطرحشده در مقالات و تحلیلها، بیانگر دیدگاههای نویسندگان است.