احمد زیدآبادی
روزنامه نگار
سینا قنبری به هر دلیلی که دستگیر شده باشد و به هر علتی که جان باخته باشد؛ سرنوشتاش اندوهی ژرف بر دل آدمی مینشاند.
اصولاً مرگ در زندان تراژیکترین رُویۀ حیات انسانی است. روحیۀ هم بندیان را برای مدتی طولانی به هم میریزد؛ داغ خانواده را مضاعف میکند و اگر از آن سوی ماجرا نیز به آن نظر شود؛ در صورت رسانهای شدن فراگیر قضیه، طیفی از نیروهای دخیل در امور زندانبانی را از سربازان وظیفه گرفته تا مأموران عادی و کارمندان دون پایه و مدیران میانی را مدتها به دردسر میاندازد و افزون بر مختل کردن زندگی خانوادگی آنان، بعضاً بد نامی اجتماعی نیز در پی دارد.
اینکه علت مرگ سینا «خودکشی» اعلام شده است؛ نه فقط مسئولیتی را از کسی رفع نمیکند بلکه موضوع را بغرنجتر میکند. میدانیم که آدمها معمولاً در دو حالت دست به خودکشی میزنند. حالت نخست اینکه از افسردگی عمیقی رنج ببرند و حالت دوم هم اینکه شرایط ذهنی یا عینی آنها چنان دشوار و سخت شود که مرگ را بر تحمل آن شرایط ترجیح دهند.
در مورد نخست؛ این پرسش پیش میآید که انسانی عمیقاً افسرده اصولاً چرا باید دستگیر و روانۀ بازداشت شود؟ مورد دوم هم که خود به روشنی گویاست.
گفته میشود مرگ در قرنطینۀ زندان اتفاق افتاده است. قرنطینه معمولاً جای راحتی نیست. امور جاری قرنطینه عموماً توسط آن دسته از زندانیانی اداره میشود که برای کسب امتیازات کوچکی مانند استفادۀ بیشتر از تلفن و یا به دست آوردن جای خواب راحتتر با زندان همکاری میکنند. این دسته از زندانیان معمولاً تواناییهای فکری و عملی بیشتری نسبت به هم بندیان خود دارند و بعضاً در برخورد با متهمان سیاسی آدمهای بیمعرفتی هم نیستند. با این حال، برخی از آنان نیز به منظور خودشیرینی و یا علاقه به اعمال قدرت، رفتار خشن و توهین آمیزی دارند و بخصوص از موقعیت حقیر خود کمال سوء استفاده را میکنند.
این شرایط البته در حالی است که آمار زندانیان پایین و تراکم قرنطینه عادی باشد. اما به محض اینکه ورودیهای زندان افزایشی پر حجم و ناگهانی یابد و تراکم محیط طاقت فرسا شود؛ اوضاع به کلی به هم میریزد. دیگر کسی به کسی نیست. اعصابها خرد و برخوردها ویرانگر میشود.
در حقیقت، میزان تراکم جمعیت هر محیطی، تعیین کنندۀ اصلی کیفیت زندگی در آن است. هرگاه تراکم قرنطینه یا بندی به حدی بالا رود که زندانیان از شدت تنگی جا، شبانه روز در هم بلولاند و امکان لحظهای استراحت یا خواب یا حتی استقرار در نقطهای را هر چند که در راهرو یا ورودی دستشویی باشد؛ پیدا نکنند؛ زندگی به واقع به جهنم تبدیل میشود. تصور آنکه آدمی بخواهد چنینن شرایطی را تا مدتی نامعلوم تحمل کند؛ به قدری نومید کننده و خفقان آور است که مرگ امر مطبوعی در برابر آن جلوه میکند.
*نظرات و آرای مطرحشده در مقالات و تحلیلها، بیانگر دیدگاههای نویسندگان است.